فیک عاشقی p4
راوی: که یهو . هیونجین اومد سمت ا/ت و جینا و بهشون گفت
هیونجین: سلام بر خانوم های زیبای مدرسمون .
ا/ت ویو: داشتم با جینا حرف میزدم که هیونجین اومد پیشمون .
از حرفش یک لبخند زورکی زدم . من همیشه وقتی خوشم نمیاد حرف بزنم و نمیخوام طرف مقابلم ناراحت بشه فقط لبخند میزنم بهش .
ا/ت: به به خوشتیپ مدرسه یادی از ما کردی .
هیونجین: الان از من تعریف کردی؟(با تعجب)
ا/ت: آره دیگه جونم .
هیونجین ویو: من و ا/ت چند ماهی میشه که باهم دوست هستیم . اولاش من با اکیپم می خواستیم اذیتش کنیم اما نمیتونستیم . بر خلاف ظاهر آرومش خیلی دست بزن داره و نمیزاره دیگران براش قلدری کنن .
ازاین اخلاقش خیلی خوشم میاد . دیگه بعد از چند وقت و چندبار کتک خوردن ازش باهم دوست شدیم .
ولی نمیدونم چرا وقتی میبینمش جذبش میشم . اصلا حرکاتم دست خودم نیست . نمیدونم چم شده .
که جینا گفت
جینا: چه میکنی خوشتیپ خان
هیونجین: کار خاصی نمیکنم . بیکارم حوصلمم شدیدا سر رفته .
جینا: خب .... اگه پایه این شب بریم بار . چطوره؟
هیونجین: از نظر من که خوبه .
جینا:ا/ت تو چی میگی ها؟
ا/ت: خب ... باید فکرامو بکنم.
جینا: غلط نکن بگو میای یا نه؟
ا/ت: خب اوکی میام . ساعت چند؟
جینا: خودم میام دنبالت .
هیونجین: خب پس دنبال منم بیا . فعلا بای
جینا:خیلی پررویی . بای
ا/ت: بای
راوی: بعدش هم رفتن سر کلاس هاشون و.......
(پرش زمانی به بعد از مدرسه)
ا/ت ویو: بعد از خوردن زنگ وسایلمو جمع کردم و از جینا خداحافظی کردم . از حیاط مدرسه خارج شدم وگوشیمو از داخل کیفم برداشتم و هندزفریم هم وصل کردم و آهنگ رو پلی کردم و تا خونه قدم زدم .
رسیدم خونه خیس عرق بودم حالم داشت بهم میخورد سریع به مامان و بابام سلام کردم و یک راست رفتم داخل اتاقم کولمو پرت کردم رو تخت و سریع رفتم حوله برداشتم و خودمو انداختم داخل حموم و......
بعد از حموم رفتم نهار خوردم و گرفتم خوابیدم جینا گفته بود تا ساعت شیش حاضر باشم الان ساعت سه بود پس وقت داشتم گوشیمو کوک کردم و گرفتم خوابیدم .
کوک ویو: امشب قرار بود با تهیونگ برم بار .
نمیدونم چرا همش به این فکر میکردم که چرا اون دختره بهم اهمیت نداد . حتی سلامم نکرد . تاحالا سابقه نداشته همچین اتفاقی بیوفته . ایش دختره خر . فکر کرده کیه که به من محل نمیده .
ا/ت ویو: با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم . خداروشکر لباس مناسب داشتم . لباسای باز اصلا دوست نداشتم پس یک لباس مناسب انتخاب کردم و پوشیدم .(عکس لباسش اسلاید دوم )
بعد یک میکاپ ساده کردم و موهام رو باز گذاشتم .
منتظر جینا بودم . ساعت شیش بود . که یهو گوشیم زنگ خورد جواب دادم .
ا/ت:الو
جینا:بیا دم در منتظرم .
ا/ت: باشه .
راوی: ا/ت کیف و گوشیشو برداشت و از خونه خارج شد . و ماشین جینا رو دید سوار شدن و بعدش هم رفتن دنبال هیونجین و به سمت بار حرکت کردن .
ا/ت ویو: رسیدیم . از ماشین خارج شدیم و به سمت در بار حرکت کردیم و رفتیم داخل .
رفتیم پشت یک میز دایره ای شکل و نشستیم روی صندلی . هیونجین رفت تا نوشیدنی هارو سفارش بده . من زیاد اهل نوشیدنی نبودم . خب ولی امشب میخواستم خوش باشم پس بیخیال شدم .
منتظر هیونجین بودم که یهو چشمم افتاد به در بار که همون هم میزیم با یک پسر جذاب وارد بار شدن . جیناهم دیدشون و سریع برگشت سمت من و گفت .
جینا: ا/ت....ا/ت ببین اون هم کلاسی جدیدمون اومده . وای خدا چقد جذابه لعنتی . مگه نه؟
ا/ت: نه
جینا : دختر انقد بیخیال نباش . خوشه به حالت که کنارش میشینی .
ا/ت: جینا لطفا تمومش کن . اوکی؟
جینا: اوکی بابا
ا/ت ویو: منتظر هیونجین بودم که یهو اومد با نوشیدنی های داخل دستش و لبخندی که روی لب داشت . گفت
هیونجین: بفرمایید.
ا/ت: ممنون
جینا: مرسی .
هیونجین: قابل این خانوم های خوشگل رو نداره .
ا/ت ویو: نمیخواستم بخورم اما به اصرار های زیاد جینا یک لیوان ویسکی خوردم . حالم داشت به هم میخورد.
هیونجین با اینکه زیاد خورده بود هنوز هوشیار بود . اما جینا اصلا . داشت هزیون میگفت و میگفت که چقد کوک خوشگله و از این حرفا .
حالم داشت بهم میخورد . باید میرفتم دسشویی . به هیونجین گفتم .
ا/ت: هیونجین حالم خوب نیست . میرم دسشویی .
هیونجین: باشه . چیزی نیاز داشتی بگو .
ا/ت: باشه . ممنون
ا/ت ویو: داشتم میرفتم سمت دسشویی . از اول نگاه های سنگین کسی رو روی خودم احساس میکردم اما هرچی سعی کردم نفهمیدم کی بود.
داشتم از کنار یک میز رد میشدم که یک نفر دستش رو دور کمرم حلقه کرد و منو به خودش چسبوند . سرمو آوردم بالا که ببین کی بود . که اون..... اون......
اینم از این پارت . امیدوارم خوشتون اومده باشه ولطفا حمایت کنید .
ممنون . لطفا نظرتون رو درمورد فیکم بگید .
مرسی که خوندین❤️😘
هیونجین: سلام بر خانوم های زیبای مدرسمون .
ا/ت ویو: داشتم با جینا حرف میزدم که هیونجین اومد پیشمون .
از حرفش یک لبخند زورکی زدم . من همیشه وقتی خوشم نمیاد حرف بزنم و نمیخوام طرف مقابلم ناراحت بشه فقط لبخند میزنم بهش .
ا/ت: به به خوشتیپ مدرسه یادی از ما کردی .
هیونجین: الان از من تعریف کردی؟(با تعجب)
ا/ت: آره دیگه جونم .
هیونجین ویو: من و ا/ت چند ماهی میشه که باهم دوست هستیم . اولاش من با اکیپم می خواستیم اذیتش کنیم اما نمیتونستیم . بر خلاف ظاهر آرومش خیلی دست بزن داره و نمیزاره دیگران براش قلدری کنن .
ازاین اخلاقش خیلی خوشم میاد . دیگه بعد از چند وقت و چندبار کتک خوردن ازش باهم دوست شدیم .
ولی نمیدونم چرا وقتی میبینمش جذبش میشم . اصلا حرکاتم دست خودم نیست . نمیدونم چم شده .
که جینا گفت
جینا: چه میکنی خوشتیپ خان
هیونجین: کار خاصی نمیکنم . بیکارم حوصلمم شدیدا سر رفته .
جینا: خب .... اگه پایه این شب بریم بار . چطوره؟
هیونجین: از نظر من که خوبه .
جینا:ا/ت تو چی میگی ها؟
ا/ت: خب ... باید فکرامو بکنم.
جینا: غلط نکن بگو میای یا نه؟
ا/ت: خب اوکی میام . ساعت چند؟
جینا: خودم میام دنبالت .
هیونجین: خب پس دنبال منم بیا . فعلا بای
جینا:خیلی پررویی . بای
ا/ت: بای
راوی: بعدش هم رفتن سر کلاس هاشون و.......
(پرش زمانی به بعد از مدرسه)
ا/ت ویو: بعد از خوردن زنگ وسایلمو جمع کردم و از جینا خداحافظی کردم . از حیاط مدرسه خارج شدم وگوشیمو از داخل کیفم برداشتم و هندزفریم هم وصل کردم و آهنگ رو پلی کردم و تا خونه قدم زدم .
رسیدم خونه خیس عرق بودم حالم داشت بهم میخورد سریع به مامان و بابام سلام کردم و یک راست رفتم داخل اتاقم کولمو پرت کردم رو تخت و سریع رفتم حوله برداشتم و خودمو انداختم داخل حموم و......
بعد از حموم رفتم نهار خوردم و گرفتم خوابیدم جینا گفته بود تا ساعت شیش حاضر باشم الان ساعت سه بود پس وقت داشتم گوشیمو کوک کردم و گرفتم خوابیدم .
کوک ویو: امشب قرار بود با تهیونگ برم بار .
نمیدونم چرا همش به این فکر میکردم که چرا اون دختره بهم اهمیت نداد . حتی سلامم نکرد . تاحالا سابقه نداشته همچین اتفاقی بیوفته . ایش دختره خر . فکر کرده کیه که به من محل نمیده .
ا/ت ویو: با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم . خداروشکر لباس مناسب داشتم . لباسای باز اصلا دوست نداشتم پس یک لباس مناسب انتخاب کردم و پوشیدم .(عکس لباسش اسلاید دوم )
بعد یک میکاپ ساده کردم و موهام رو باز گذاشتم .
منتظر جینا بودم . ساعت شیش بود . که یهو گوشیم زنگ خورد جواب دادم .
ا/ت:الو
جینا:بیا دم در منتظرم .
ا/ت: باشه .
راوی: ا/ت کیف و گوشیشو برداشت و از خونه خارج شد . و ماشین جینا رو دید سوار شدن و بعدش هم رفتن دنبال هیونجین و به سمت بار حرکت کردن .
ا/ت ویو: رسیدیم . از ماشین خارج شدیم و به سمت در بار حرکت کردیم و رفتیم داخل .
رفتیم پشت یک میز دایره ای شکل و نشستیم روی صندلی . هیونجین رفت تا نوشیدنی هارو سفارش بده . من زیاد اهل نوشیدنی نبودم . خب ولی امشب میخواستم خوش باشم پس بیخیال شدم .
منتظر هیونجین بودم که یهو چشمم افتاد به در بار که همون هم میزیم با یک پسر جذاب وارد بار شدن . جیناهم دیدشون و سریع برگشت سمت من و گفت .
جینا: ا/ت....ا/ت ببین اون هم کلاسی جدیدمون اومده . وای خدا چقد جذابه لعنتی . مگه نه؟
ا/ت: نه
جینا : دختر انقد بیخیال نباش . خوشه به حالت که کنارش میشینی .
ا/ت: جینا لطفا تمومش کن . اوکی؟
جینا: اوکی بابا
ا/ت ویو: منتظر هیونجین بودم که یهو اومد با نوشیدنی های داخل دستش و لبخندی که روی لب داشت . گفت
هیونجین: بفرمایید.
ا/ت: ممنون
جینا: مرسی .
هیونجین: قابل این خانوم های خوشگل رو نداره .
ا/ت ویو: نمیخواستم بخورم اما به اصرار های زیاد جینا یک لیوان ویسکی خوردم . حالم داشت به هم میخورد.
هیونجین با اینکه زیاد خورده بود هنوز هوشیار بود . اما جینا اصلا . داشت هزیون میگفت و میگفت که چقد کوک خوشگله و از این حرفا .
حالم داشت بهم میخورد . باید میرفتم دسشویی . به هیونجین گفتم .
ا/ت: هیونجین حالم خوب نیست . میرم دسشویی .
هیونجین: باشه . چیزی نیاز داشتی بگو .
ا/ت: باشه . ممنون
ا/ت ویو: داشتم میرفتم سمت دسشویی . از اول نگاه های سنگین کسی رو روی خودم احساس میکردم اما هرچی سعی کردم نفهمیدم کی بود.
داشتم از کنار یک میز رد میشدم که یک نفر دستش رو دور کمرم حلقه کرد و منو به خودش چسبوند . سرمو آوردم بالا که ببین کی بود . که اون..... اون......
اینم از این پارت . امیدوارم خوشتون اومده باشه ولطفا حمایت کنید .
ممنون . لطفا نظرتون رو درمورد فیکم بگید .
مرسی که خوندین❤️😘
۲۰.۲k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.