جاسوس پارت۲۹
____________
*پرش زمانی به فردا*
ویو شوگا
ساعت ۷ بیدار شدم کارهای لازمه رو کردم و اومدم پایین که دیدم ا/ت هم اومده
شوگا: سلام
ا/ت:سلام
شوگا: خوب خوابیدی؟
ا/ت:عالییی تو چطور؟/اصلااا به خاطر این الکس عنتر نتونستم/
شوگا:پرفکت کای بیدار نشده
کای: سلاممممممم
شوگا و ا/ت: سلامممم
کای: تبریک باید بگم؟
شوگا:بلی
کای: تبریککککک
ا/ت:بهش گفتی؟
شوگا:بلی*خنده کیوت*
ا/ت:میگم مشکلی نداره بهت بگم پیشی؟
شوگا: من کجام شبیه پیشیه
ا/ت و کای: همه جات
شوگا:*خنده لثه ای*(هسجنینسجسجیحسججسجیت)
کای:راستی آبجی سر اون داستان چیکار میخوایی کنی؟
ا/ت:اون داستان اگه منظورت یه جوری حلش میکنم
شوگا:چه داستانی
ا/ت:موضوع خواهر برادریه
شوگا:عااا راستی درد نداری؟
ا/ت:واسه؟
شوگا:اهم پری...
ا/ت:اون چیزه نه خیلی صبرکن اصلا تو از کجا میدونستی؟
شوگا:دکترت گفت
ا/ت:😐
شوگا:ولش من گشنمه
کای:منممم
*پرش زمانی به بعد از صبحانه*
شوگا:ا/ت من امروز یه ماموریت دارم که خیلی مهمه باید برم ممکنه تا شب نیام
ا/ت:باشه موفق باشی
شوگا:مرسی
رفتم سراغ عملیات ولی حس بدی داشتم بابا میخواد چی بشه چند روز و شبه داریم روش کار میکنیم (خوب یه توضیحی بدم شوگا و اعضا وقتی بچه بودن *نکته تو زمان های مختلفی اتفاق افتاد* یه مرد مریضی مادراشون رو میدزده و اهم بهشون تجاوز میکرد و پدراشون هم میکشت و اعضا هم به خاطر همین مرد باهم آشنا شدن که ازش انتقام بگیرن حالا سن اعضا واسه این اتفاق چند بود؟ جین: ۹ شوگا: ۵ جیهوپ: ۷ نامجون ۶ جیمین و تهیونگ ۱۰ و کوک در سن ۱۱ سالگی
و از اونجایی که شوگا بچه تر بوده و حس انتقام در او موج میزد اون رو رئیس کردن)(یه توضیح دیگه😂 شوگا و کوک (گروه ۱) تو بخش حمله هستن نامجون و جین(گروه ۲) واسه هک کردن دوربین ها و جیهوپ محل اسلحه ها رو نابود میکرد که سلاحی واسه حمله نداشته باشن و یجورایی هواسشون پرت شه و جیمین و تهیونگ(گروه ۳) هم پشتیبان هستند و جلوی بادیگارد ها رو میگیرین که وارد عمارت نشن )
ویو ادمین
شوگا: جیهوپ آماده ای؟
جیهوپ:آره
شوگا:گروه ۲
نامجون:دوربین ها از کار افتاد
شوگا:جیهوپ شروع کن
جیهوپ کلبه ی اسلحه ها رو آتیش میزنه و یه جا مخفی میشه و طولی نمیکشه که نصف بادیگارد ها میرن سراغ کلبه
جیهوپ:بیشتر بادیگاردها اومدن میتونید شروع کنید
شوگا و کوک بعد دریافت این خبر به عمارت میرن و گروه ۳ هم به حیاط عمارت میرن تا جلوی ورود بادیگاردهای جدید رو بگیرن
و وارد عمارت میشن ولی چیزی رو که میبینن باور نمیکردن
*پرش زمانی به فردا*
ویو شوگا
ساعت ۷ بیدار شدم کارهای لازمه رو کردم و اومدم پایین که دیدم ا/ت هم اومده
شوگا: سلام
ا/ت:سلام
شوگا: خوب خوابیدی؟
ا/ت:عالییی تو چطور؟/اصلااا به خاطر این الکس عنتر نتونستم/
شوگا:پرفکت کای بیدار نشده
کای: سلاممممممم
شوگا و ا/ت: سلامممم
کای: تبریک باید بگم؟
شوگا:بلی
کای: تبریککککک
ا/ت:بهش گفتی؟
شوگا:بلی*خنده کیوت*
ا/ت:میگم مشکلی نداره بهت بگم پیشی؟
شوگا: من کجام شبیه پیشیه
ا/ت و کای: همه جات
شوگا:*خنده لثه ای*(هسجنینسجسجیحسججسجیت)
کای:راستی آبجی سر اون داستان چیکار میخوایی کنی؟
ا/ت:اون داستان اگه منظورت یه جوری حلش میکنم
شوگا:چه داستانی
ا/ت:موضوع خواهر برادریه
شوگا:عااا راستی درد نداری؟
ا/ت:واسه؟
شوگا:اهم پری...
ا/ت:اون چیزه نه خیلی صبرکن اصلا تو از کجا میدونستی؟
شوگا:دکترت گفت
ا/ت:😐
شوگا:ولش من گشنمه
کای:منممم
*پرش زمانی به بعد از صبحانه*
شوگا:ا/ت من امروز یه ماموریت دارم که خیلی مهمه باید برم ممکنه تا شب نیام
ا/ت:باشه موفق باشی
شوگا:مرسی
رفتم سراغ عملیات ولی حس بدی داشتم بابا میخواد چی بشه چند روز و شبه داریم روش کار میکنیم (خوب یه توضیحی بدم شوگا و اعضا وقتی بچه بودن *نکته تو زمان های مختلفی اتفاق افتاد* یه مرد مریضی مادراشون رو میدزده و اهم بهشون تجاوز میکرد و پدراشون هم میکشت و اعضا هم به خاطر همین مرد باهم آشنا شدن که ازش انتقام بگیرن حالا سن اعضا واسه این اتفاق چند بود؟ جین: ۹ شوگا: ۵ جیهوپ: ۷ نامجون ۶ جیمین و تهیونگ ۱۰ و کوک در سن ۱۱ سالگی
و از اونجایی که شوگا بچه تر بوده و حس انتقام در او موج میزد اون رو رئیس کردن)(یه توضیح دیگه😂 شوگا و کوک (گروه ۱) تو بخش حمله هستن نامجون و جین(گروه ۲) واسه هک کردن دوربین ها و جیهوپ محل اسلحه ها رو نابود میکرد که سلاحی واسه حمله نداشته باشن و یجورایی هواسشون پرت شه و جیمین و تهیونگ(گروه ۳) هم پشتیبان هستند و جلوی بادیگارد ها رو میگیرین که وارد عمارت نشن )
ویو ادمین
شوگا: جیهوپ آماده ای؟
جیهوپ:آره
شوگا:گروه ۲
نامجون:دوربین ها از کار افتاد
شوگا:جیهوپ شروع کن
جیهوپ کلبه ی اسلحه ها رو آتیش میزنه و یه جا مخفی میشه و طولی نمیکشه که نصف بادیگارد ها میرن سراغ کلبه
جیهوپ:بیشتر بادیگاردها اومدن میتونید شروع کنید
شوگا و کوک بعد دریافت این خبر به عمارت میرن و گروه ۳ هم به حیاط عمارت میرن تا جلوی ورود بادیگاردهای جدید رو بگیرن
و وارد عمارت میشن ولی چیزی رو که میبینن باور نمیکردن
۵.۸k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.