P5چند پارتی عضو نهم«کپسول تنفسی عشق»
فکر ها پس ذهنم بودن و مدام جلوی چشمم ظاهر می شدن که یکدفعه چشمام سیاهی رفت و دیگه هیچی ندیدم» ویو چان : « داشت پارتش رو می خوند انا لرزش خاصی توی صداش بود انگار کمی استرس داشت خواستم بهش بگم که دوباره از اول شروع کنه اما به محض اینکه سرم رو چرخوندم ا/ت رو دیدم که پهن زمین شده بود و من و اعضا به سمتش هجوم بردیم همه بالای سرش ایستادیم کاملا از هوش رفته بود لینو چند بار آروم زد توی صورتش فیلیکس رفت تا براش آب بیاره فیلیکس آب رو اوورد و گفت : « بیا لینو یکم آب بپاش رو صورتش» لینو سریع لیوان آب رو از دست فیلیکس گرفت و مقداری از اون رو روی صورته ا/ت پاشید که یکدفعه هان با نگرانی گفت : « بابا یکی زنگ بزنه اورژانس» آی ان در جواب گفت : « اوکی الان زنگ میزنم به آمبولانس» تا آی ان اومد زنگ بزنه ا/ت چشماش رو باز کرد مثل جن زده ها سه متر پرید هوا که لینو دستش رو روی شونه اش قرار داد و گفت : « هی دختر آروم باش همه چیز مرتبه» و بعد همه گفتیم : « آره نگران چیزی نباش همه چیز مرتبه» چانگبین گفت : «ببینم حالت خوبه؟» ا/ت گفت : « نمی دونم چم شده» هیونجین با لبخند دلگرم کننده ای گفت : «شاید توی این مدت یکم بهت فشار اومده نگران نباش ما همه پیشتیم بی خیال ضبط رو میزاریم برای وقتی که حالت بهتر شد بیا بریم خونه یکم استراحت کن» همه مون هیون رو تایید کردیم خواستیم به ا/ت کمک کنیم که بلند شه اما گفت... ویو ا/ت : « اعضا می خواستن کمکم کنن که بلند شم اما ازشون خواستم که پیشم بشینن و اونا قبول کردن و منم گفتم : « وای خدای بزرگ من معذرت میخوام همتون رو تو دردسر انداختم من... من واقعا نمی خواستم اینطوری بشه... که یکدفعه چان حرفم رو قطع کرد و گفت : « دردسر؟ چی داری میگی نکنه تب داری؟ تو هیچ دردسری درست نکردی ما خانواده ی تو هستیم وظیفه ی ما اینکه از تو مراقبت کنیم تو همیشه وقتی ما حالمون چه از نظر روحی چه جسمی خوب نیست کمکمون میکنی الان دیگه نوبت ماعه «با لبخند» اعضا چان رو تایید کردن و من واقعا خیلی خیلی خوشبخت بودم که این هشت تا فرشته بخشی از زندگی ام بودن و همون لحظه همشون رو به آغوش کشیدم و اونا هم متقابلا بغلم کردن بعد از یه بغل حسابی اعضا خواستن کمکم کنن تا از جام بلند شم که یهو...
۴.۳k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.