پارت ششم🐼🤍
پارت ششم🐼🤍
اسم رمان: بگو دوست دارم🦊🍺🍻🥂🥃🥧🧡
#مالکـــــ
اصکی=هک🚙💙
که در قفل بود.......
سریع متین در رو باز کرد و مامانم گفتم چیزی شده متین با عمم عمم جواب میدادد گفت ن خاله چ سوالی عه ک دیانا با پرویی ک هم ترس هم قاطیش بود گفت دروغ میگه داشت اومد ادامه ی حرفش رو بزنه ک گریش گرفت و متین رفت بغلش کرد. متین تو دلش(چ زود خاله خر شد.) دیانا تو دلش(چی بگم اخه دخترم بهش اعتماد داشتم) ک مامان دیانا گف دیانا گریه نکن بعدا سر فرصت بهم بگو ابمیوه هاتون رو میزارم روی میز بغل تخت❤️و رفت بیرون. ناگهان متین گفت هه سرت تلافی میکنم باز فک نکنم دلم برات سوخت اگه خاله نبود روزگارت سیاه بودد اروم داشتم از بغلم جدا میکردم ک دوباره سفت بهم چسبید دستام رو به هم قلاب کرد برد بالای سرم و چسبوند به دیوار اوند لب بگیره که من عصبی شدم و.....
اسم رمان: بگو دوست دارم🦊🍺🍻🥂🥃🥧🧡
#مالکـــــ
اصکی=هک🚙💙
که در قفل بود.......
سریع متین در رو باز کرد و مامانم گفتم چیزی شده متین با عمم عمم جواب میدادد گفت ن خاله چ سوالی عه ک دیانا با پرویی ک هم ترس هم قاطیش بود گفت دروغ میگه داشت اومد ادامه ی حرفش رو بزنه ک گریش گرفت و متین رفت بغلش کرد. متین تو دلش(چ زود خاله خر شد.) دیانا تو دلش(چی بگم اخه دخترم بهش اعتماد داشتم) ک مامان دیانا گف دیانا گریه نکن بعدا سر فرصت بهم بگو ابمیوه هاتون رو میزارم روی میز بغل تخت❤️و رفت بیرون. ناگهان متین گفت هه سرت تلافی میکنم باز فک نکنم دلم برات سوخت اگه خاله نبود روزگارت سیاه بودد اروم داشتم از بغلم جدا میکردم ک دوباره سفت بهم چسبید دستام رو به هم قلاب کرد برد بالای سرم و چسبوند به دیوار اوند لب بگیره که من عصبی شدم و.....
۹.۱k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.