پارتی هشت نفره p¹⁷
همه ی اعضا رفته بودن خرید و ا.ت توی خونه تنها بود.اون از روزی که فهمیده بود بچه دختره خیلی سرحال و شاداب تر شده بود . اون از نرده ی راه پله سر میخوره و با خوشحالی میره و روی مبل میشینه و انیمه میبینه.بعد از یک ساعت یکی به صورت وحشیانه و ترسناک در میزنه..
بوم...بوم...صدای در میومد.ا.ت خییلی ترسیده بود و ترس و استرس زیاد براش خوب نبود.همون موقع لگد زدن های بچه هم کم کم شروع می شد. ا.ت بلند میشه و از چشمی نگاه میکنه دوتا نو جوون رو میبینه که مست کرده بودن. همون لحظه یکی از اون ها با پا به در میکوبه و در آروم میخوره به شکم ا.ت...ا.ت یکم دردش میگیره.
لگد بچه+ضربهی در= درد زیاد
ا.ت ترسیده بود که این ضربه ی در آسیبی به بچه نرسونه . که همون لحظه یهو شیشه ی پذیرایی هم شکست...ا.ت در رو از بالا تا پایین قفل میکنه ، بعد میره و زنگ میزنه به کوک
ا.ت:کوک....آیینی...کوک کجایید؟...واییی
کوک:ا...ا.ت حالت خوبه؟ چی شده؟ بچه شیر موز میخواد؟!!
ا.ت:کوک دونفر... وایییی... هی دارم در میزنن و پنجره...فووو.. هارو میشکنن..من ...من خیییلی ترسیدم..وایییی
کوک با صدای بلند و وحشت:چ..چی ببین اصلا هول نشیا..نه نه اصلا نترسید برای بچه اصلا خوب نیس..که بچه یه لگد جانانه میزنه و صاف توی دروازه ا.ت یه جیغ میکشه و از درد گوشی از دستش میوفته ..ا.ت میشینه روی مبل و واییی و وویی میکنه.. کوک هم هول شده از اون ور
کوک:ا..ا.ت ا.ت جواب بده ....ا.ت الان ما میام.ا.ت میره توی آشپزخونه و زیر میز قائم میشه..
کوک:بچه ها... ا.ت ...ا.ت
شوگا:ا.ت چی....!!؟
کوک:دونفر هی دارن در می کوبند و پنجره هارو میشکنن، ا.ت هم دردش گرفته و ترسیده . بعد از یک ساعت .. اعضا میرسن...شوگا و جیهوپ چوب برمیدارن که اون دونفر بترسن و الفرار..بعد کوک در رو باز میکنه ولی در باز نمیشه چون مبل بزرگه پشت در بود. ا.ت مثل مار بخ ودش از دردددد میپیچید..
کوک:جیمین، جیهوپ میتونید از درخت برید بالا و برید حیاط پشتی؟
جیمین:آره بابا کاری نداره که...
جیهوپ: همیم که جیمین گفت |:..بعد وارد خونه میشن ا.ت وقتی صدایی میشنوه میره چاقوی کند رو بر میداره که اگر وارد آشپزخونه شدن با اون چاقو تهدیدش کنه. وایمیسته ولی هنوز بچه داره لگد میزنه و ا.ت یقه ی لباسش رو میکنه توی دهنش که اگر بچه لگد زد داد نزنه..جیهوپ و جیمین مبل رو بلند میکنن و میبرن یه جای دیگه و ... بعد در رو باز میکنن..ا.ت فکر میکنه که دزدن و چند نفرن هستن بعد یهو هول میشه و سر چاقو رو میگیره و...دستش رو میبره...
بوم...بوم...صدای در میومد.ا.ت خییلی ترسیده بود و ترس و استرس زیاد براش خوب نبود.همون موقع لگد زدن های بچه هم کم کم شروع می شد. ا.ت بلند میشه و از چشمی نگاه میکنه دوتا نو جوون رو میبینه که مست کرده بودن. همون لحظه یکی از اون ها با پا به در میکوبه و در آروم میخوره به شکم ا.ت...ا.ت یکم دردش میگیره.
لگد بچه+ضربهی در= درد زیاد
ا.ت ترسیده بود که این ضربه ی در آسیبی به بچه نرسونه . که همون لحظه یهو شیشه ی پذیرایی هم شکست...ا.ت در رو از بالا تا پایین قفل میکنه ، بعد میره و زنگ میزنه به کوک
ا.ت:کوک....آیینی...کوک کجایید؟...واییی
کوک:ا...ا.ت حالت خوبه؟ چی شده؟ بچه شیر موز میخواد؟!!
ا.ت:کوک دونفر... وایییی... هی دارم در میزنن و پنجره...فووو.. هارو میشکنن..من ...من خیییلی ترسیدم..وایییی
کوک با صدای بلند و وحشت:چ..چی ببین اصلا هول نشیا..نه نه اصلا نترسید برای بچه اصلا خوب نیس..که بچه یه لگد جانانه میزنه و صاف توی دروازه ا.ت یه جیغ میکشه و از درد گوشی از دستش میوفته ..ا.ت میشینه روی مبل و واییی و وویی میکنه.. کوک هم هول شده از اون ور
کوک:ا..ا.ت ا.ت جواب بده ....ا.ت الان ما میام.ا.ت میره توی آشپزخونه و زیر میز قائم میشه..
کوک:بچه ها... ا.ت ...ا.ت
شوگا:ا.ت چی....!!؟
کوک:دونفر هی دارن در می کوبند و پنجره هارو میشکنن، ا.ت هم دردش گرفته و ترسیده . بعد از یک ساعت .. اعضا میرسن...شوگا و جیهوپ چوب برمیدارن که اون دونفر بترسن و الفرار..بعد کوک در رو باز میکنه ولی در باز نمیشه چون مبل بزرگه پشت در بود. ا.ت مثل مار بخ ودش از دردددد میپیچید..
کوک:جیمین، جیهوپ میتونید از درخت برید بالا و برید حیاط پشتی؟
جیمین:آره بابا کاری نداره که...
جیهوپ: همیم که جیمین گفت |:..بعد وارد خونه میشن ا.ت وقتی صدایی میشنوه میره چاقوی کند رو بر میداره که اگر وارد آشپزخونه شدن با اون چاقو تهدیدش کنه. وایمیسته ولی هنوز بچه داره لگد میزنه و ا.ت یقه ی لباسش رو میکنه توی دهنش که اگر بچه لگد زد داد نزنه..جیهوپ و جیمین مبل رو بلند میکنن و میبرن یه جای دیگه و ... بعد در رو باز میکنن..ا.ت فکر میکنه که دزدن و چند نفرن هستن بعد یهو هول میشه و سر چاقو رو میگیره و...دستش رو میبره...
۲.۹k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.