فیک تهیونگ
𝒯𝒽𝑒 𝓉𝒶𝓉𝓉𝑜 𝑜𝒻 𝒶 𝓅𝓈𝓎𝒸𝒽𝑜¹²
-روز بعد
وقت داخل اتاقم رفتم طبق معمول کیم اونجا لش کرده بود.
بدون توجه بهش جوری که انگار اون اینجانیست.
_: به بانو!
+: حرفتو از اینکه هر روز اینجایی چیه؟
_: بذا بفکرم¿
+:*پوکر*
_: راستی! چخبر از جینا?
+: چیشد یاد اون افتادی؟*متعجب*
_: خُُب..
پاشد و اومد نزدیک میز من.
_: دیروز بیرون دیدمش.. با یه پسره.
+: آها.. درسته. پسره دوست مدرسشه. واسه یه پروژه باهم کار میکنن. جینا من همچین کسی نیست!
_: خودش اینو بهت گفته?
+: البته! اولش سعی میکرد پنهون کنه. چون میخواست خودش تنهایی انجامش بده بدون دخالت من.
_: هه...
+: چته؟
_: فک نمیکردم دو تا دوست معمولی دراین حد بهم نزدیک باشن..
+: منظورت چیه؟؟
_: دوتا دوست ساده انقدر میپرن بغل هم... یا اینکه خواهرت عادت داره ومبهدقیقه صورت پسرا رو بوس کنه؟
+: چیمیگی تو... برو گمشو ببینم.
از کنارش رد شدم.
_: اصلا تو میدونی خواهرت الان کجاست؟
+: بهتوچه.
_:*پوکر*... ایشون الان با همون پسره توی پارک نزدیک مدرسشون درحال درست کردن پروژهشون هستن.*لبخند*
+: روش جدیدته با خواهرم سربهسرم بذاری؟؟
_: شاید...
+: تموم شد کارت برو بیرون از این صگدونی.
_: نگین توروخدا صگدونی صگش شرف داره به اینجا.
با پرویی تمام اینووگفت و یکم زبون ریخت و رفت بیرون.
جونوو....جونوو...جینا...جینا...جینااااااا
دیگه نتونستم تحمل کنم.
سمت پارکه راه افتادم.
مشغول قدم زدن و گشتن دنبال جینا شدم.
"هنوز پیداش نکردی؟"
-روز بعد
وقت داخل اتاقم رفتم طبق معمول کیم اونجا لش کرده بود.
بدون توجه بهش جوری که انگار اون اینجانیست.
_: به بانو!
+: حرفتو از اینکه هر روز اینجایی چیه؟
_: بذا بفکرم¿
+:*پوکر*
_: راستی! چخبر از جینا?
+: چیشد یاد اون افتادی؟*متعجب*
_: خُُب..
پاشد و اومد نزدیک میز من.
_: دیروز بیرون دیدمش.. با یه پسره.
+: آها.. درسته. پسره دوست مدرسشه. واسه یه پروژه باهم کار میکنن. جینا من همچین کسی نیست!
_: خودش اینو بهت گفته?
+: البته! اولش سعی میکرد پنهون کنه. چون میخواست خودش تنهایی انجامش بده بدون دخالت من.
_: هه...
+: چته؟
_: فک نمیکردم دو تا دوست معمولی دراین حد بهم نزدیک باشن..
+: منظورت چیه؟؟
_: دوتا دوست ساده انقدر میپرن بغل هم... یا اینکه خواهرت عادت داره ومبهدقیقه صورت پسرا رو بوس کنه؟
+: چیمیگی تو... برو گمشو ببینم.
از کنارش رد شدم.
_: اصلا تو میدونی خواهرت الان کجاست؟
+: بهتوچه.
_:*پوکر*... ایشون الان با همون پسره توی پارک نزدیک مدرسشون درحال درست کردن پروژهشون هستن.*لبخند*
+: روش جدیدته با خواهرم سربهسرم بذاری؟؟
_: شاید...
+: تموم شد کارت برو بیرون از این صگدونی.
_: نگین توروخدا صگدونی صگش شرف داره به اینجا.
با پرویی تمام اینووگفت و یکم زبون ریخت و رفت بیرون.
جونوو....جونوو...جینا...جینا...جینااااااا
دیگه نتونستم تحمل کنم.
سمت پارکه راه افتادم.
مشغول قدم زدن و گشتن دنبال جینا شدم.
"هنوز پیداش نکردی؟"
۵۳۱
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.