(وقتی تحریک میشه اما....) پارت ۱
#هان
#استری_کیدز
با صدای زنگ در خونه...
لبخند پر رنگی زدی...بلاخره دوست پسرت که چندین ساعت انتظارش رو کشیده بودی اومده بود و کلی واسه ی این شوق داشتی..
به سمت در رفتی و با کلی ذوق بازش کردی...اما با دیدن صورت خمار و جدی جیسونگ...متعجب شدی
+ ج..جیسون..
به سرعت وارد خونه شد و صورتت رو قاب گرفت و شروع کرد با ولع بوسیدن لبات...
تعجب کرده بودی...خیلی خشن میبوسیدت جوری که حتی نمیتونستی مقاومت کنی و یا باهاش همکاری کنی...
دستش رو روی کمرت میکشید و همینطور که مشغول مک زدن های عمیق و محکمی به لبات بود تورو به سمت اتاق خواب میکشید..
یکی از دستاش روی کمرت بود و یکی دیگش هم روی گردنت گذاشته بود ...
میتونستی حس کنی که تا چه حد دستاش گرمه و این نشون میداد...تحریک شده...آره بدجوری تحریک شده بود...
تورو به سمت تخت برد و دستش رو زیر باسنت گذاشت و تورو روی تخت انداخت و خودش هم اومد و روت خیمه زد...
لباش رو بلاخره ازت جدا کرد و خمار توی چشمات خیره شد
_ آه..بیب...بدجوری ددی میخوادت
متعجب شدی که میخواست دوباره لباش رو روی لبات بکوبونه اما تو سریع سرت رو کنار زدی
_ هی...چیکار میکنی ؟
پوفی کشیدی و دستات رو روی شونه ی جیسونگ گذاشتی و کمی هولش دادی تا عقب بره اما اون هیچ تکونی نمیخورد و با چشمای جدی و خمارش نگاهت میکرد
+ جیسونگا... لطفاً بلند شو
لباش رو نزدیک گوشت کرد
_ من میخوامت...چرا نمیفهمی ؟
+ ا..آخه...
برای بار دوم اجازه نداد حرفت تموم بشه و دوباره لباش رو روی لبات کبوند و جوری محکم و با تشنگی میبوسیدت انگار چندین روز بود که طعم غذای مورد علاقش رو نچشیده بود...
به شونش ضربه های آرومی میزدی تا ازش جدا بشه اما اون نه بر اینکه شدت بوسه رو بیشتر از قبل کرده بود...بلکه دستاش رو آروم به سمت دکمه های لباست برد و شروع کرد به یکی یکی باز کردن دکمه های پیرهنت...
سرت رو مدام تکون میدادی تا پات کنه اما فایده ای نداشتی تا اینکه...تو هم دست به کار شدی و گاز محکمی از لبش گرفتی که باعث شد چشماش رو از درد روی هم فشار بده و لباش رو از روی لبات برداره
_ ایییی..لعنتییی
+ اووو..خیلی درد داشت
دستت رو با نگرانی به سمت لبش بردی و آروم انگشتت رو روش کشیدی
_ چرا اینکارو کردییی؟
+ خب تو ولم نمیکردی
_ چرا باید ولت کنم؟
پوفی کشیدی
+ آخه...جیسونگ...ما الان نمیتونیم...چیز کنیم
یک تا ابروشو بالا داد
_ چرا ؟
نفس عمیقی کشیدی
#استری_کیدز
با صدای زنگ در خونه...
لبخند پر رنگی زدی...بلاخره دوست پسرت که چندین ساعت انتظارش رو کشیده بودی اومده بود و کلی واسه ی این شوق داشتی..
به سمت در رفتی و با کلی ذوق بازش کردی...اما با دیدن صورت خمار و جدی جیسونگ...متعجب شدی
+ ج..جیسون..
به سرعت وارد خونه شد و صورتت رو قاب گرفت و شروع کرد با ولع بوسیدن لبات...
تعجب کرده بودی...خیلی خشن میبوسیدت جوری که حتی نمیتونستی مقاومت کنی و یا باهاش همکاری کنی...
دستش رو روی کمرت میکشید و همینطور که مشغول مک زدن های عمیق و محکمی به لبات بود تورو به سمت اتاق خواب میکشید..
یکی از دستاش روی کمرت بود و یکی دیگش هم روی گردنت گذاشته بود ...
میتونستی حس کنی که تا چه حد دستاش گرمه و این نشون میداد...تحریک شده...آره بدجوری تحریک شده بود...
تورو به سمت تخت برد و دستش رو زیر باسنت گذاشت و تورو روی تخت انداخت و خودش هم اومد و روت خیمه زد...
لباش رو بلاخره ازت جدا کرد و خمار توی چشمات خیره شد
_ آه..بیب...بدجوری ددی میخوادت
متعجب شدی که میخواست دوباره لباش رو روی لبات بکوبونه اما تو سریع سرت رو کنار زدی
_ هی...چیکار میکنی ؟
پوفی کشیدی و دستات رو روی شونه ی جیسونگ گذاشتی و کمی هولش دادی تا عقب بره اما اون هیچ تکونی نمیخورد و با چشمای جدی و خمارش نگاهت میکرد
+ جیسونگا... لطفاً بلند شو
لباش رو نزدیک گوشت کرد
_ من میخوامت...چرا نمیفهمی ؟
+ ا..آخه...
برای بار دوم اجازه نداد حرفت تموم بشه و دوباره لباش رو روی لبات کبوند و جوری محکم و با تشنگی میبوسیدت انگار چندین روز بود که طعم غذای مورد علاقش رو نچشیده بود...
به شونش ضربه های آرومی میزدی تا ازش جدا بشه اما اون نه بر اینکه شدت بوسه رو بیشتر از قبل کرده بود...بلکه دستاش رو آروم به سمت دکمه های لباست برد و شروع کرد به یکی یکی باز کردن دکمه های پیرهنت...
سرت رو مدام تکون میدادی تا پات کنه اما فایده ای نداشتی تا اینکه...تو هم دست به کار شدی و گاز محکمی از لبش گرفتی که باعث شد چشماش رو از درد روی هم فشار بده و لباش رو از روی لبات برداره
_ ایییی..لعنتییی
+ اووو..خیلی درد داشت
دستت رو با نگرانی به سمت لبش بردی و آروم انگشتت رو روش کشیدی
_ چرا اینکارو کردییی؟
+ خب تو ولم نمیکردی
_ چرا باید ولت کنم؟
پوفی کشیدی
+ آخه...جیسونگ...ما الان نمیتونیم...چیز کنیم
یک تا ابروشو بالا داد
_ چرا ؟
نفس عمیقی کشیدی
۴۸.۳k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.