فیک جونگکوک ارباب سختگیر
پارت6:
*توی پارت یک گفته بودم ک بخاطر بدهی بود ولی اینطور نبود فقط ات اینطور فکر میکرد*
ویو ات:
-کم کم چشمامو باز کردم و دیدم توی اتاق اربابم و ارباب جلوم وایساده
سریع بلند شدم بدون در نظر گرفتن درد پام و گفتم:
-ببخشید ب خدا حواسم نبود از قصد نیومدم تو اتاقم
+نفس بگیر خودم اوردمت پات زخمی شده بود الانم اگر خوبی میتونی بری
-اره خوبم ممنون
و رفت
ویو لینا
# چند ساعتی میشد ک ات رو ندیده بودم نگرانش بودم ک یهو دیدم داره از پله ها میاد پایین
# کجا بودی میدونی چقدر نگرانت بودم
-توی انباری بودم
# توی انباری چیکار داشتی
(ات کل ماجرارپ براش گفت
# وای خدایا الا حالت خوبه
-اره خوبم فقط پام یکمی درد میکنه ک زیاد نیست بیا بریم کارارو بکنیم
#بریم
ویو کوک بادیگاردی ک فرستاده بودم دنبال هانا اومد و با چیزی ک گفت نیشخندی زدم
علامت بادیگارد $
$اقا خانم رفتند پیش......
ادامه دارد....
*توی پارت یک گفته بودم ک بخاطر بدهی بود ولی اینطور نبود فقط ات اینطور فکر میکرد*
ویو ات:
-کم کم چشمامو باز کردم و دیدم توی اتاق اربابم و ارباب جلوم وایساده
سریع بلند شدم بدون در نظر گرفتن درد پام و گفتم:
-ببخشید ب خدا حواسم نبود از قصد نیومدم تو اتاقم
+نفس بگیر خودم اوردمت پات زخمی شده بود الانم اگر خوبی میتونی بری
-اره خوبم ممنون
و رفت
ویو لینا
# چند ساعتی میشد ک ات رو ندیده بودم نگرانش بودم ک یهو دیدم داره از پله ها میاد پایین
# کجا بودی میدونی چقدر نگرانت بودم
-توی انباری بودم
# توی انباری چیکار داشتی
(ات کل ماجرارپ براش گفت
# وای خدایا الا حالت خوبه
-اره خوبم فقط پام یکمی درد میکنه ک زیاد نیست بیا بریم کارارو بکنیم
#بریم
ویو کوک بادیگاردی ک فرستاده بودم دنبال هانا اومد و با چیزی ک گفت نیشخندی زدم
علامت بادیگارد $
$اقا خانم رفتند پیش......
ادامه دارد....
۴۷.۹k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.