چشمات چشمات چشمات...ازشون خیلی چیزا نوشتم ولی یادم نیست.
_ چشمات چشمات چشمات...ازشون خیلی چیزا نوشتم ولی یادم نیست. یادمه نوشتم، اون چشمها غم زیادی رو به دوش کشیدن...نوشتم که دیگه نگاهم نمیکنن، نوشتم که دیگه ستاره ندارن. حتی برای دستاتم نوشتم...دستات...نوشتم که دیگه دستم و نمیگیرن...دیگه لمسم نمیکنن.
۱.۷k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.