(تو پرنسس من. باش و من هم پرنس تو ..)
(تو پرنسس من. باش و من هم پرنس تو ..)
p
last part
× دیدن اینکه دوستام انقدر بعد از فشار های درسی و امتحانات راحت شدن حس خوبی بهم میده ..( با لبخند ) آخ ببخشید نشناختمتون ..من دوست تهیون هستم (میزبان مهمانی ) و شما ؟
( پسرک فقط به دخترک خیره شده بود و هیچ حرفی نمیزد انگار واقعا مست چشمای دختر شده بود ..هوف داشت میسوخت از این همه درد عشق ..آتش عشق ..)
- اوه ..من هان جیسونگ هستم ..
× اوه الان چهرتونو تو روشنایی دیدم شناختم ..شما از گروه استری کیدز هستید درست میگم؟
- چه خوب ..پس آشنایی با گروه ما دارید !
× بله چرا که نه ..دوستام دیوانه گروهتونن ..حاضرن هرکاری برای دیدنتون انجام بدن خیلی عجیبه که ندیدنتون ..
- بزارین به رقصشون ادامه بدن ..( دخترک با حرف پسر به چهره اش با لبخندی ملیح نگاه کرد ..دوباره این حس خاص و نفس گیرو پسر درون قلبش حس کرد ..باید سریع تر دست به کار میشد ..)
-اهم ..( گلوشو برای واضح صحبت کردن صاف کرد و ادامه داد ) دیدم خیلی تنها هستید گفتم شاید مایل باشید تا ما هم به استیج بریمو و نمایشی به جا بذاریم ..مایل هستید بانو ؟(جیسونگ دستشو رو به دختر دراز کرد و برای ادای احترام کمی خم شد تا به خواسته اش برسه ..دختر ابتدا کمی تعجب کرد ولی وقتی که به دوروبرش به خاطر حرفایی که بهش میزدن از جمله ...قبول کن ..برو دختر برقص ..همراهش شو ..برای اینکه دل پسرک نشکنه و ضایع نشه دستشو لمس و گرفت و وارد صحنه ی رقص شدند صحنه ای که هردو رو در آینده به هم پیوند خواهد زد ...)
× آقای هان من. ..سری از تانگو رقصیدن در نمیارم معذرت میخوام ..( دختر هنگامی وارد استیج شد این حرف رو به زبان آورد .)
- مشکلی نیست بانو ..فقط باید به حرفم خوب فکر کنید ..
× با تعجب ..چه حرفی ؟,
- پرنسس رویاهای من بشید ..همانطوری که من میخوام پرنس شما بشم ...
the end .
p
last part
× دیدن اینکه دوستام انقدر بعد از فشار های درسی و امتحانات راحت شدن حس خوبی بهم میده ..( با لبخند ) آخ ببخشید نشناختمتون ..من دوست تهیون هستم (میزبان مهمانی ) و شما ؟
( پسرک فقط به دخترک خیره شده بود و هیچ حرفی نمیزد انگار واقعا مست چشمای دختر شده بود ..هوف داشت میسوخت از این همه درد عشق ..آتش عشق ..)
- اوه ..من هان جیسونگ هستم ..
× اوه الان چهرتونو تو روشنایی دیدم شناختم ..شما از گروه استری کیدز هستید درست میگم؟
- چه خوب ..پس آشنایی با گروه ما دارید !
× بله چرا که نه ..دوستام دیوانه گروهتونن ..حاضرن هرکاری برای دیدنتون انجام بدن خیلی عجیبه که ندیدنتون ..
- بزارین به رقصشون ادامه بدن ..( دخترک با حرف پسر به چهره اش با لبخندی ملیح نگاه کرد ..دوباره این حس خاص و نفس گیرو پسر درون قلبش حس کرد ..باید سریع تر دست به کار میشد ..)
-اهم ..( گلوشو برای واضح صحبت کردن صاف کرد و ادامه داد ) دیدم خیلی تنها هستید گفتم شاید مایل باشید تا ما هم به استیج بریمو و نمایشی به جا بذاریم ..مایل هستید بانو ؟(جیسونگ دستشو رو به دختر دراز کرد و برای ادای احترام کمی خم شد تا به خواسته اش برسه ..دختر ابتدا کمی تعجب کرد ولی وقتی که به دوروبرش به خاطر حرفایی که بهش میزدن از جمله ...قبول کن ..برو دختر برقص ..همراهش شو ..برای اینکه دل پسرک نشکنه و ضایع نشه دستشو لمس و گرفت و وارد صحنه ی رقص شدند صحنه ای که هردو رو در آینده به هم پیوند خواهد زد ...)
× آقای هان من. ..سری از تانگو رقصیدن در نمیارم معذرت میخوام ..( دختر هنگامی وارد استیج شد این حرف رو به زبان آورد .)
- مشکلی نیست بانو ..فقط باید به حرفم خوب فکر کنید ..
× با تعجب ..چه حرفی ؟,
- پرنسس رویاهای من بشید ..همانطوری که من میخوام پرنس شما بشم ...
the end .
۱.۰k
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.