My stepdad or My love?!
My stepdad or My love?!
p⁶
بعد از رسیدن به عمارت تهیونگ که رفیق و همکارش بود از ماشین پیاده شد و سمت در رفت بعد از چند ثانیه کوتاه خانوم نسبتا مسنی که خدمتکار اونجا بود در باز شد با دیدن قیافه درهم جونگکوک تعظیم کوتاهی کرد با خوشآمد گویی جونگکوک رو به داخل همراهی کرد...
آجوما: آقای کیم همین الان رفتند به اتاق کارشون...
جونگکوک بدون گفتن حرفی سمت طبقه بالا رفت به خوبی عمارت دوستش رو میشناخت پشت در اتاق کار تهیونگ ایستاد تقه کوچکی به در زد و وارد اتاق شد...
تهیونگ: جونگکوک؟ چیزی شده که بدون خبر اومدی؟!
جونگکوک: آره...
جونگکوک تمامی اتفاقات رو توضیح داد، از تک تک کلماتی که میگفت میشد عصبانیت، کلافگی و نگرانی رو حس کرد، بعد از تموم شدن حرفش روی صندلی روبهروی تهیونگ نشست و سرش رو بین دستاش گرفت، همه اینها باعث شده بود سردرد بدی بگیره، تهیونگ با دیدن وضعیت از جاش بلند شد از اتاقش خارج شد و از بالای پله ها از آجوما خواست آب بیاره و بعدش برگشت تو اتاق...
تهیونگ:این که خیلی واضح کار کی میتونه باشه...
جونگکوک:میدونم کار پدرشه اما نمیتونم بدون مدرک برم بهش حمله کنم یا ازش شاکی بشم
تهیونگ:دوربین های عمارت؟
جونگکوک: خاموش بود
تهیونگ:بادیگارد ها؟
جونگکوک: موقع تعویض شیفت بود
تهیونگ: دارم ازت ناامید میشم جونگکوک
جونگکوک خواست حرفی به نشانه عصبانیت بزنه اما با در زدن و وارد شدن آجوما ساکت شد، لیوان آب رو از آجوما گرفت و تشکر کوتاهی کرد، آجوما طبق معمول تعظیم کوتاهی کرد و از اتاق خارج شد
تهیونگ:الان ا.ت تنها تو خونه جنگلی؟
جونگکوک:دور تا دور خونه بادیگارد هست...
تهیونگ:با این حال تنهاش نزار، امنیت اونجا بیشتر از عمارت که نیست وقتی تونستن وارد عمارت بشن وارد شدن به اون خونه که براشون کاری نداره
جونگکوک:خودمم پیشش میمونم تنهاش نمیذارم الانم اومدم تا تورو در جریان بزارم
تهیونگ:هر کمکی از دستم بر بیاد برات انجام میدم
تهیونگ دستش رو روی شونه جونگکوک گذاشت و فشار کوتاهی وارد کرد
جونگکوک: ممنونم، من دیگه برمیگردم
تهیونگ:مراقب خودت باش...
جونگکوک با خداحافظی کوتاهی از اتاق خارج شد و بعد از عمارت ، دوباره سوار ماشین شد و به جیهون گفت
جونگکوک:برگردیم خونه جنگلی...
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜✨
حمایت یادتون نره ✨
شرطا:۳۵
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #سناریو #فیک #جونگکوک
p⁶
بعد از رسیدن به عمارت تهیونگ که رفیق و همکارش بود از ماشین پیاده شد و سمت در رفت بعد از چند ثانیه کوتاه خانوم نسبتا مسنی که خدمتکار اونجا بود در باز شد با دیدن قیافه درهم جونگکوک تعظیم کوتاهی کرد با خوشآمد گویی جونگکوک رو به داخل همراهی کرد...
آجوما: آقای کیم همین الان رفتند به اتاق کارشون...
جونگکوک بدون گفتن حرفی سمت طبقه بالا رفت به خوبی عمارت دوستش رو میشناخت پشت در اتاق کار تهیونگ ایستاد تقه کوچکی به در زد و وارد اتاق شد...
تهیونگ: جونگکوک؟ چیزی شده که بدون خبر اومدی؟!
جونگکوک: آره...
جونگکوک تمامی اتفاقات رو توضیح داد، از تک تک کلماتی که میگفت میشد عصبانیت، کلافگی و نگرانی رو حس کرد، بعد از تموم شدن حرفش روی صندلی روبهروی تهیونگ نشست و سرش رو بین دستاش گرفت، همه اینها باعث شده بود سردرد بدی بگیره، تهیونگ با دیدن وضعیت از جاش بلند شد از اتاقش خارج شد و از بالای پله ها از آجوما خواست آب بیاره و بعدش برگشت تو اتاق...
تهیونگ:این که خیلی واضح کار کی میتونه باشه...
جونگکوک:میدونم کار پدرشه اما نمیتونم بدون مدرک برم بهش حمله کنم یا ازش شاکی بشم
تهیونگ:دوربین های عمارت؟
جونگکوک: خاموش بود
تهیونگ:بادیگارد ها؟
جونگکوک: موقع تعویض شیفت بود
تهیونگ: دارم ازت ناامید میشم جونگکوک
جونگکوک خواست حرفی به نشانه عصبانیت بزنه اما با در زدن و وارد شدن آجوما ساکت شد، لیوان آب رو از آجوما گرفت و تشکر کوتاهی کرد، آجوما طبق معمول تعظیم کوتاهی کرد و از اتاق خارج شد
تهیونگ:الان ا.ت تنها تو خونه جنگلی؟
جونگکوک:دور تا دور خونه بادیگارد هست...
تهیونگ:با این حال تنهاش نزار، امنیت اونجا بیشتر از عمارت که نیست وقتی تونستن وارد عمارت بشن وارد شدن به اون خونه که براشون کاری نداره
جونگکوک:خودمم پیشش میمونم تنهاش نمیذارم الانم اومدم تا تورو در جریان بزارم
تهیونگ:هر کمکی از دستم بر بیاد برات انجام میدم
تهیونگ دستش رو روی شونه جونگکوک گذاشت و فشار کوتاهی وارد کرد
جونگکوک: ممنونم، من دیگه برمیگردم
تهیونگ:مراقب خودت باش...
جونگکوک با خداحافظی کوتاهی از اتاق خارج شد و بعد از عمارت ، دوباره سوار ماشین شد و به جیهون گفت
جونگکوک:برگردیم خونه جنگلی...
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜✨
حمایت یادتون نره ✨
شرطا:۳۵
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #سناریو #فیک #جونگکوک
۱۰.۳k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.