مردم باز هم حماسه آفریدند علی رغم گلایه ها، بی تدبیری ها و کرونا ادامه
شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۹ _ سرویس کیهان »
اولین قدم در هندسه گام دوم _ ادامه
3- جریان موازی انقلاب اسلامی که از ابتدای انقلاب به موازات خط اصیل انقلاب حضور داشته است، به شورش تودههای فقیر مردم دل بسته بود و مخفی هم نمیکرد و در دهها مقاله بروز داده بود.
یکی از شناخته شدهترین نظریهپردازان جریان موازی که عضو شورای شهر اول تهران هم بود، در تحلیل آشکار خود نوشت، مردم از اصلاحطلبی - اصلاح امور کشور از طریق اصلاح نظام - عبور کرده و دیگر به آن اعتقادی نداشته و اصلاحطلبی را راهحل کشور نمیدانند.
وی در ادامه بااشاره به رخدادهای سال 1397، توصیه کرد که «اصلاحطلبان اصلاحات را مرده حساب کرده و به کف خیابان چشم بدوزند، آنجا که تغییرطلبی به شکل انقلابی اتفاق میافتد». در واقع این جریان موازی انقلاب، به طور جدی معتقد بود فقر طبقات پایین و رسیدن جمعیت انبوهی - حدود چند میلیون نفر - به آن خط فقر، حتماً آنان را به اعتراضات خشن و مقابله فعال با نظام میکشاند و سپس به مراکز استانها و پایتخت سرایت میدهد.
آنگاه یکی از این دو اتفاق میافتد؛ یا این موج آنقدر قدرت دارد که به دگرگونی در ساخت نظام سیاسی هم منجر میشود و یا آنچنان پرقدرت نیست و تا مرحلهای کاربرد دارد و نتیجه آن تغییرات مهمی در پارهای از سیاستهای اصولی نظام، به ویژه در مسایل مرتبط با سیاست خارجی کشور خواهد بود.
تجویزهای این جریان موازی برای همگنان داخلی و خارجی خود، در نهایت این بود که اولاً باید از این موج نارضایتی و کشیده شدن آن به خیابان استقبال کرد و حتی به آن مدد رساند
و ثانیاً با توجه به اینکه «شورش محرومان»، فاقد سازمان و رهبری است، باید از طریقی همدلی نشان دادن و در جایگاه رهبری آن قرار گرفت. آنان در این میان به دو راهبرد چشم دوخته بودند؛ راهبرد اول این بود که با ایجاد نوعی دوقطبی در نظام، موج مردمی را در مقابل قطب ارزشی قرار داده و قطب دیگر را همراه اعتراضات مردم نشان دهد
و ثانیاً با نشان دادن روزنهها و حتی دروازههای بهبود، از موج اعتراضات که طبعاً نمیتوانست برای مدت طولانی استمرار پیدا کند، در به کرسی نشاندن خواستههای این جریان موازی استفاده کنند.
اگر در طول یک سال گذشته، تیترها، سرمقالهها و خبرسازیهای این جریان را در عرصه رسانه مرور کنیم، میتوانیم هر دو راهبرد مورداشاره را مشاهدهنماییم.
این جریان موازی منتظر بود در سال 1399 که ازیکسو به تعبیر آقای روحانی فشارها به اوج خود رسید و بحث مذاکرات با آمریکا هم با زمزمه روی کار آمدن بایدن از نیمه این سال مطرح گردید، هم دو قطبی داخلی نظام شکل کاملی پیدا کند و هم اعتراضات اجتماعی محرومین شدیدتر از سال 1397 شکل گیرد. از نظر این جریان موازی این درخت باید در سال 1399 به بار مینشست.
در این بین کاهش شدید مشارکت در انتخابات از نظر این جریان موازی، بدیهیترین نتیجه این وضعیت بود. این طیف معتقد بود مشارکت معترضین در پای صندوق که معنا پیدا نمیکند و لذا انتخابات تبدیل به میدانی برای نیروهای ارزشی و انقلابی میشود. پس گرم کردن این تنور به چه درد آنان میخورد.
بر این اساس به موازات ادبیات دوگانهسازی و ادبیات پررنگ نشان دادن دایره فقر و دامن زدن به آن، ادبیات «کاهش حتمی مشارکت»، «فضای سرد انتخابات 1400»، و «کمشمارترین مشارکت تاریخ کشور» مطرح گردید.
ما در واقع میتوانیم بگوییم از حدود دو سال پیش مهندسی کاهش مشارکت برای تغییر دادن ایران طراحی و به اجرا گذاشته شد. اما آنچه در سالهای 1398 و 1399، در روز انتخابات ریاستجمهوری 1400 اتفاق افتاد، همه این مهندسی و جمعبندیها را دگرگون کرد.
شورش فقرا اتفاق نیفتاد، نظام دوقطبی نشد و با مهارت از این توطئه عبور کرد، داعیه دلسوزی جریان موازی برای معیشت مردم پذیرفته نشد، نشان دادن در باغ سبز توافق با بایدن به جایی نرسید چرا که مردم به آن اقبالی نشان ندادند و در نهایت انتخابات 1400، رقابتی و با حضور اکثریت واجدان شرایط رأی برگزار شد و رئیسجمهورحسب آنچه از گزارشات برمیآید - با رأی خوب و مناسب انتخاب گردید. مهندسی جریان موازی انقلاب، به طور کامل شکست خورد چرا که همه گزینههای این جریان که قرار بود تغییر ایران را در پی بیاورد، به بنبست رسید و انقلاب اسلامی بار دیگر بر جریانات موازی معارض پیروز شد.
اولین قدم در هندسه گام دوم _ ادامه
3- جریان موازی انقلاب اسلامی که از ابتدای انقلاب به موازات خط اصیل انقلاب حضور داشته است، به شورش تودههای فقیر مردم دل بسته بود و مخفی هم نمیکرد و در دهها مقاله بروز داده بود.
یکی از شناخته شدهترین نظریهپردازان جریان موازی که عضو شورای شهر اول تهران هم بود، در تحلیل آشکار خود نوشت، مردم از اصلاحطلبی - اصلاح امور کشور از طریق اصلاح نظام - عبور کرده و دیگر به آن اعتقادی نداشته و اصلاحطلبی را راهحل کشور نمیدانند.
وی در ادامه بااشاره به رخدادهای سال 1397، توصیه کرد که «اصلاحطلبان اصلاحات را مرده حساب کرده و به کف خیابان چشم بدوزند، آنجا که تغییرطلبی به شکل انقلابی اتفاق میافتد». در واقع این جریان موازی انقلاب، به طور جدی معتقد بود فقر طبقات پایین و رسیدن جمعیت انبوهی - حدود چند میلیون نفر - به آن خط فقر، حتماً آنان را به اعتراضات خشن و مقابله فعال با نظام میکشاند و سپس به مراکز استانها و پایتخت سرایت میدهد.
آنگاه یکی از این دو اتفاق میافتد؛ یا این موج آنقدر قدرت دارد که به دگرگونی در ساخت نظام سیاسی هم منجر میشود و یا آنچنان پرقدرت نیست و تا مرحلهای کاربرد دارد و نتیجه آن تغییرات مهمی در پارهای از سیاستهای اصولی نظام، به ویژه در مسایل مرتبط با سیاست خارجی کشور خواهد بود.
تجویزهای این جریان موازی برای همگنان داخلی و خارجی خود، در نهایت این بود که اولاً باید از این موج نارضایتی و کشیده شدن آن به خیابان استقبال کرد و حتی به آن مدد رساند
و ثانیاً با توجه به اینکه «شورش محرومان»، فاقد سازمان و رهبری است، باید از طریقی همدلی نشان دادن و در جایگاه رهبری آن قرار گرفت. آنان در این میان به دو راهبرد چشم دوخته بودند؛ راهبرد اول این بود که با ایجاد نوعی دوقطبی در نظام، موج مردمی را در مقابل قطب ارزشی قرار داده و قطب دیگر را همراه اعتراضات مردم نشان دهد
و ثانیاً با نشان دادن روزنهها و حتی دروازههای بهبود، از موج اعتراضات که طبعاً نمیتوانست برای مدت طولانی استمرار پیدا کند، در به کرسی نشاندن خواستههای این جریان موازی استفاده کنند.
اگر در طول یک سال گذشته، تیترها، سرمقالهها و خبرسازیهای این جریان را در عرصه رسانه مرور کنیم، میتوانیم هر دو راهبرد مورداشاره را مشاهدهنماییم.
این جریان موازی منتظر بود در سال 1399 که ازیکسو به تعبیر آقای روحانی فشارها به اوج خود رسید و بحث مذاکرات با آمریکا هم با زمزمه روی کار آمدن بایدن از نیمه این سال مطرح گردید، هم دو قطبی داخلی نظام شکل کاملی پیدا کند و هم اعتراضات اجتماعی محرومین شدیدتر از سال 1397 شکل گیرد. از نظر این جریان موازی این درخت باید در سال 1399 به بار مینشست.
در این بین کاهش شدید مشارکت در انتخابات از نظر این جریان موازی، بدیهیترین نتیجه این وضعیت بود. این طیف معتقد بود مشارکت معترضین در پای صندوق که معنا پیدا نمیکند و لذا انتخابات تبدیل به میدانی برای نیروهای ارزشی و انقلابی میشود. پس گرم کردن این تنور به چه درد آنان میخورد.
بر این اساس به موازات ادبیات دوگانهسازی و ادبیات پررنگ نشان دادن دایره فقر و دامن زدن به آن، ادبیات «کاهش حتمی مشارکت»، «فضای سرد انتخابات 1400»، و «کمشمارترین مشارکت تاریخ کشور» مطرح گردید.
ما در واقع میتوانیم بگوییم از حدود دو سال پیش مهندسی کاهش مشارکت برای تغییر دادن ایران طراحی و به اجرا گذاشته شد. اما آنچه در سالهای 1398 و 1399، در روز انتخابات ریاستجمهوری 1400 اتفاق افتاد، همه این مهندسی و جمعبندیها را دگرگون کرد.
شورش فقرا اتفاق نیفتاد، نظام دوقطبی نشد و با مهارت از این توطئه عبور کرد، داعیه دلسوزی جریان موازی برای معیشت مردم پذیرفته نشد، نشان دادن در باغ سبز توافق با بایدن به جایی نرسید چرا که مردم به آن اقبالی نشان ندادند و در نهایت انتخابات 1400، رقابتی و با حضور اکثریت واجدان شرایط رأی برگزار شد و رئیسجمهورحسب آنچه از گزارشات برمیآید - با رأی خوب و مناسب انتخاب گردید. مهندسی جریان موازی انقلاب، به طور کامل شکست خورد چرا که همه گزینههای این جریان که قرار بود تغییر ایران را در پی بیاورد، به بنبست رسید و انقلاب اسلامی بار دیگر بر جریانات موازی معارض پیروز شد.
۱.۷k
۲۹ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.