A lovely design p1
سلام من ا.ت هستم . ۲۷ سالمه و رتبه ی یک از معروف ترین طراحان لباس خاور میانه رو دارم . تقریبا طراحی لباس همه ی سلبریتی ها و آیدل ها و هنرمند ها را انجام دادم . از لحاظ شخصیتی در کارم جدی ام ولی با همکاران و دوستانم بسیار مهربونم . از لحاظ ظاهر کیوت و زیبام . از کاهو و سیب سبز و خیار و همه ی میوه های سبز خوشم میاد .
^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^
سلام مین یونگی هستم . ۳۰ سالمه و رپر بزرگترین بند بوی گروپ دنیا هستم . تند ترین رپ ها را انجام دادم و مدال های جهانی زیادی گرفتم . از لحاظ شخصیتی به ظاهر سردم ولی دل مهربونی دارم . از لحاظ ظاهری بسیار بسیار شبیه گربه هام . فنام اینو میگن . از نارنگی و خوابیدن بسیار خوشم میاد ولی بیشتر از همه به فنام علاقه دارم و براشون ارزش قائلم.
^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^
سلام راوی داستان یا 민바란 هستم . از پارازیت انداختن وسط داستان و کات کردن در جای حساس بسیار بسیار خوشم میاد . ا.ت از پارازیت انداختن وسط داستان متنفره و همین روح منو شاد میکنه .
خب بریم سراغ داستان ؟؟؟؟؟؟؟
Part 1
(ویو ا.ت)
صبح با صدای نه چندان زیبای آلارم ساعت بیدار شدم. وقتی رفتم دست شویی و با صحنه ای وحشتناک مواجه شدم . دیروز به مهمونی طراحان دعوت شده بودم و وقتی برگشتم فقط خوابیدم . الان تو آینه دارم یه صورت سیاه که با ریمل نقاشی شده و حس خیلی خیلی عالی ای به طرف مقابل میده رو میبینم -_- . زود رفتم آشپزخونه و یه دستمال با آب جوش رو به صورتم مالیدم . حالا خوب شد تونستم پاکش کنم . بعد لباس دیروز رو درآوردم و یه لباس شومیز شکری و یه دامن کرمی پوشیدم ، یه آرایش لایت کردم *_* خیلی گوجگل شدم . (خیلیییی 🙄 ) ا.ت : 바란 😠 مگه بهت نگفتم که از این کار بدم میاد ؟ 😠 ( خب همین منو شاد میکنه ) ا.ت : 😑
خب ، داشتم میگفتم ؛ رفتم آشپزخونه و نیمرو و شیر موز درست کردم وقتی داشتم غذای وری دلیشزم رو ایت می کردم ، ( فهمیدیم انگلیسی بلدی ول کن الان ابهت هر چی انگلیسی هست به فاخ دادی ) گوشیم زنگ خورد :
ا.ت : بله
؟؟؟؟؟ : بخشید شما ا.ت هستید
ا.ت : بله بفرمایید
؟؟؟؟؟ : .....
To be continued ...
^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^
سلام مین یونگی هستم . ۳۰ سالمه و رپر بزرگترین بند بوی گروپ دنیا هستم . تند ترین رپ ها را انجام دادم و مدال های جهانی زیادی گرفتم . از لحاظ شخصیتی به ظاهر سردم ولی دل مهربونی دارم . از لحاظ ظاهری بسیار بسیار شبیه گربه هام . فنام اینو میگن . از نارنگی و خوابیدن بسیار خوشم میاد ولی بیشتر از همه به فنام علاقه دارم و براشون ارزش قائلم.
^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^_^
سلام راوی داستان یا 민바란 هستم . از پارازیت انداختن وسط داستان و کات کردن در جای حساس بسیار بسیار خوشم میاد . ا.ت از پارازیت انداختن وسط داستان متنفره و همین روح منو شاد میکنه .
خب بریم سراغ داستان ؟؟؟؟؟؟؟
Part 1
(ویو ا.ت)
صبح با صدای نه چندان زیبای آلارم ساعت بیدار شدم. وقتی رفتم دست شویی و با صحنه ای وحشتناک مواجه شدم . دیروز به مهمونی طراحان دعوت شده بودم و وقتی برگشتم فقط خوابیدم . الان تو آینه دارم یه صورت سیاه که با ریمل نقاشی شده و حس خیلی خیلی عالی ای به طرف مقابل میده رو میبینم -_- . زود رفتم آشپزخونه و یه دستمال با آب جوش رو به صورتم مالیدم . حالا خوب شد تونستم پاکش کنم . بعد لباس دیروز رو درآوردم و یه لباس شومیز شکری و یه دامن کرمی پوشیدم ، یه آرایش لایت کردم *_* خیلی گوجگل شدم . (خیلیییی 🙄 ) ا.ت : 바란 😠 مگه بهت نگفتم که از این کار بدم میاد ؟ 😠 ( خب همین منو شاد میکنه ) ا.ت : 😑
خب ، داشتم میگفتم ؛ رفتم آشپزخونه و نیمرو و شیر موز درست کردم وقتی داشتم غذای وری دلیشزم رو ایت می کردم ، ( فهمیدیم انگلیسی بلدی ول کن الان ابهت هر چی انگلیسی هست به فاخ دادی ) گوشیم زنگ خورد :
ا.ت : بله
؟؟؟؟؟ : بخشید شما ا.ت هستید
ا.ت : بله بفرمایید
؟؟؟؟؟ : .....
To be continued ...
۶.۸k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.