Pt25
هر کدوممون ی طرفی از اتاق نشسته بودیم زیر چشی ی نگاهای غبض ناکی بهم مینداختیم سرمون تو گوشی بود همینجور داشتم تو گوشی میچرخیدم ک................... .............ی پی ام اومد کاظم همسایه: خونتون عروسیه؟ پدرام:جان؟ کاظم همایسه: میگم خونتون عروسی راستی چرا خاهر تیانا برگشتن؟ مگه قرار نبود امشب ساعت۷ برن فرودگاه پدرام: ب تو چ مرتیکه پروه من: ایشون ب پا محله غلنج عباس اقا بشکنه ایشون میفهمه کاظم همایسع: با من بودی؟ پدرام: ن با در دیوار بودم کاظم همسایه :بهتره با من درست حرف بزنی بچه پدرام: اگه نزنم چی میشع؟ کاظم همسایه: بیام ب بابات بگم اون روز اعظم خانم عباس اقا رفته بودن ختم محسن شکری رفیقات ریخته بودی خونتون هرهر کرکرتون کل محل ورداشته بود پدرام:😐😐😐 ماشالله همه چیو زیر نظر داری
۹.۴k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.