آخرین بوسه ۷۶
همون موقع جین سریع بدون اینکه چیزی بگه
ات رو بغل کرد
وقتی بغلش تموم شد به جونگ کوک نگاه کرد و با خنده گفت:
وا جونگ کوک، چه انتظارایی داریا خب ات رو خیلی وقته ندیده بودم دلم براش تنگ شده بود
جونگ کوک خنده ی خرگوشی کرد و گفت:
میدونم هیونگ، همه تون رو همین یدفعه می بخشم
اگه ات رو بغل کردید ،
ولی دفعه های دیگه نمیشه
چون نمیتونید به اموال جئون دست بزنید
و اینکه حواستون به نینی کوچولومون باشه
راوی:
و بعد همه اومدن ات رو بغل کردن به غیر از تهیونگ و یونا
و بعد ات و جونگ کوک رفتن یه جا نشستن
و بقیه هم رفتن پیششون
نشستن و همه با هم دیگه
حرف زدن
تمام مدت جونگ کوک به یونا و تهیونگ حتی محل سگ هم نمی داد
( دور از جون تهیونگ)
ویو ات:
نگاه های سنگینی رو خودم حس می کردم
دیدم که تهیونگ داره بهم بد جوری نگاه میکنه
به یونا نگاه کردم دیدم که اونم شیکمش کاملا گندس
آروم رفتم سمت گوش جونگ کوک گفتم:
جونگ کوک فکنم خواهرت
حامله اس
این داستان ادامه دارد...💜
#جونگ_کوک
#فیک
ات رو بغل کرد
وقتی بغلش تموم شد به جونگ کوک نگاه کرد و با خنده گفت:
وا جونگ کوک، چه انتظارایی داریا خب ات رو خیلی وقته ندیده بودم دلم براش تنگ شده بود
جونگ کوک خنده ی خرگوشی کرد و گفت:
میدونم هیونگ، همه تون رو همین یدفعه می بخشم
اگه ات رو بغل کردید ،
ولی دفعه های دیگه نمیشه
چون نمیتونید به اموال جئون دست بزنید
و اینکه حواستون به نینی کوچولومون باشه
راوی:
و بعد همه اومدن ات رو بغل کردن به غیر از تهیونگ و یونا
و بعد ات و جونگ کوک رفتن یه جا نشستن
و بقیه هم رفتن پیششون
نشستن و همه با هم دیگه
حرف زدن
تمام مدت جونگ کوک به یونا و تهیونگ حتی محل سگ هم نمی داد
( دور از جون تهیونگ)
ویو ات:
نگاه های سنگینی رو خودم حس می کردم
دیدم که تهیونگ داره بهم بد جوری نگاه میکنه
به یونا نگاه کردم دیدم که اونم شیکمش کاملا گندس
آروم رفتم سمت گوش جونگ کوک گفتم:
جونگ کوک فکنم خواهرت
حامله اس
این داستان ادامه دارد...💜
#جونگ_کوک
#فیک
۱۴.۶k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.