p17
ا.ت ویو
نمیدونم اینکارم درست بود یا نه ...
نمیدونم اینجا وایستادنم خوب بود یا نه...
جونگکوک ویو
رسیدم دانشگاه.
وای باز این دوتادختر داشتن میومدن طرفم
جیا: وای اقای جئون شما از ا.ت خبر داری ؟
،مینو: تلفنش هم جواب نمیده ازش خبری داری ؟
+ نه(سرد )
رفتم داخل
ا.ت ویو
ساعت ۹ شده بود جونگکوک ساعت ۱۲ میومد ، نمیدونم یه حسی به این پسره دارم نه انگاری ازش خوشم میاد نه ازش بدم میاد... ول کن این فکر و خیال و ا.ت .
رفتم سمت آشپز خونه .. مامانم بهم یک نوع شیرینی یاد داده بود... از اجوما وسایل مورد نیاز و گرفتم و اونو فرستادم بیرون از آشپزخونه...
جونگکوک ویو
ساعت و نگاه انداختم ۱۱ و نیم بود.. نمیدونم چرا ذهنم درگیر ا.ت بود ..
ا.ت ویو
کارم تموم شد شیرینی هارو توی یک ظرف ریختم و گذاشتم رو میز و رفتم رو کاناپه جلوی تی وی . تی وی و روشن کردم که چشمام گرم شد.
جونگکوک ویو .
رسیدم عمارت ، بوی شیرینی کل فضا رو پر کرده بود . دیدم روی میز یک ظرف شیرینی هست .. وای چقد چشمک میزنه
رفتم و دوتا برداشتم و خوردم که چشمم به ا.ت خورد که روی کاناپه خواب بود
اجوما اومد و کیفم و گرفت
اجوما: سلام آقا ... خانم ا.ت تا الان توی آشپزخونه شیرینی درست میکردن(اروم)
+ هوم معلومه غش کرده(اروم)
اجوما: ولی آقا عجب دستپختی دارن هاا(اروم و خنده ریز)
+ شام و ا.ت درست کنه ...
اجوما: اهوم .
اجوما رفت منم خسته بودم روی کاناپه کناری که ا.ت خوابیده بود خوابم برد....
ا.ت ویو
....
بچه ها ببخشید دیر شد این چند روز سرم خیلی شلوغه 🥲
شرایط :
لایک: ¹⁰
کامنت : ⁵
نمیدونم اینکارم درست بود یا نه ...
نمیدونم اینجا وایستادنم خوب بود یا نه...
جونگکوک ویو
رسیدم دانشگاه.
وای باز این دوتادختر داشتن میومدن طرفم
جیا: وای اقای جئون شما از ا.ت خبر داری ؟
،مینو: تلفنش هم جواب نمیده ازش خبری داری ؟
+ نه(سرد )
رفتم داخل
ا.ت ویو
ساعت ۹ شده بود جونگکوک ساعت ۱۲ میومد ، نمیدونم یه حسی به این پسره دارم نه انگاری ازش خوشم میاد نه ازش بدم میاد... ول کن این فکر و خیال و ا.ت .
رفتم سمت آشپز خونه .. مامانم بهم یک نوع شیرینی یاد داده بود... از اجوما وسایل مورد نیاز و گرفتم و اونو فرستادم بیرون از آشپزخونه...
جونگکوک ویو
ساعت و نگاه انداختم ۱۱ و نیم بود.. نمیدونم چرا ذهنم درگیر ا.ت بود ..
ا.ت ویو
کارم تموم شد شیرینی هارو توی یک ظرف ریختم و گذاشتم رو میز و رفتم رو کاناپه جلوی تی وی . تی وی و روشن کردم که چشمام گرم شد.
جونگکوک ویو .
رسیدم عمارت ، بوی شیرینی کل فضا رو پر کرده بود . دیدم روی میز یک ظرف شیرینی هست .. وای چقد چشمک میزنه
رفتم و دوتا برداشتم و خوردم که چشمم به ا.ت خورد که روی کاناپه خواب بود
اجوما اومد و کیفم و گرفت
اجوما: سلام آقا ... خانم ا.ت تا الان توی آشپزخونه شیرینی درست میکردن(اروم)
+ هوم معلومه غش کرده(اروم)
اجوما: ولی آقا عجب دستپختی دارن هاا(اروم و خنده ریز)
+ شام و ا.ت درست کنه ...
اجوما: اهوم .
اجوما رفت منم خسته بودم روی کاناپه کناری که ا.ت خوابیده بود خوابم برد....
ا.ت ویو
....
بچه ها ببخشید دیر شد این چند روز سرم خیلی شلوغه 🥲
شرایط :
لایک: ¹⁰
کامنت : ⁵
۸.۹k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.