part17
فیک تهیونگ(عشق سیاه)پارت۱۷
سرشو چرخوند یک لحظه خشکم زد
_ا.ت چرا گریه میکنی؟
+ساکت شو《با لحن جدی》
(اینو بگم جونگکوک تو ماشین خودشه نه تهیونگ)
_ا.ت چرا اینجوری میکنی؟
+.....
_ا.ت ترو....
+ماشینو نگه دار من پیاده میشم
_حتا بهش فکرم نکن
+(چشم غره)
وارد عمارت شدن
ا.ت سریع رفت دره یکی از اتاقا رو باز کرد و رفت توش
تهیونگ ویو:
الان سه هفتس که ا.ت با هیچکی حرف نمیزنه
نه میزاره نزدیکش شیم نه خودش میاد بیرون به جونگکوک گفتم بلکه شاید بخواتر اونم که شده بیاد اما خبری نبود
جونگکوک:هی داداش چیکار کنیم؟
_نمیدونم...چه غلطی بکنیم
که تهیونگ یک هو از جاش بلند شد
_فهمیدم!
جونگکوک:چته این میمون میپری چیو؟
_براش غذای مورد علاقشو میگیرم
جونگکوک:فکر خوبیه چرا تا الان نفهمیدیم؟
_سریع برمیگردم
جونگکوک:اوک...
تهیونگ با شادی وارد اتاق ا.ت شد ولی با چیزی که دید خشکش زد
_ا.ت....
پایان
فک کنم دیگه نباید بهتون خماری بدم گناه دارین🌚🦭باشه تلاشمیکنم🚶♀️
سرشو چرخوند یک لحظه خشکم زد
_ا.ت چرا گریه میکنی؟
+ساکت شو《با لحن جدی》
(اینو بگم جونگکوک تو ماشین خودشه نه تهیونگ)
_ا.ت چرا اینجوری میکنی؟
+.....
_ا.ت ترو....
+ماشینو نگه دار من پیاده میشم
_حتا بهش فکرم نکن
+(چشم غره)
وارد عمارت شدن
ا.ت سریع رفت دره یکی از اتاقا رو باز کرد و رفت توش
تهیونگ ویو:
الان سه هفتس که ا.ت با هیچکی حرف نمیزنه
نه میزاره نزدیکش شیم نه خودش میاد بیرون به جونگکوک گفتم بلکه شاید بخواتر اونم که شده بیاد اما خبری نبود
جونگکوک:هی داداش چیکار کنیم؟
_نمیدونم...چه غلطی بکنیم
که تهیونگ یک هو از جاش بلند شد
_فهمیدم!
جونگکوک:چته این میمون میپری چیو؟
_براش غذای مورد علاقشو میگیرم
جونگکوک:فکر خوبیه چرا تا الان نفهمیدیم؟
_سریع برمیگردم
جونگکوک:اوک...
تهیونگ با شادی وارد اتاق ا.ت شد ولی با چیزی که دید خشکش زد
_ا.ت....
پایان
فک کنم دیگه نباید بهتون خماری بدم گناه دارین🌚🦭باشه تلاشمیکنم🚶♀️
۱۳.۳k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.