13P
بخاطر درد شدیدی که داشتم نمیتونستم بلندشم...حس میکردم بدنم بی حس شده...با زوری که داشتم روی پاهام وایسادم..ولی چیزی حس نمیکردم...چشمام سیاهی رفت و بازم فرود اومدم.. فقط صدای چند نفرو شنیدم که صدام میکردن و میگفتن.."رز...رز...صداموداری؟"
سیاهی مطلق.....
جی کی ویو
رز خیلی خوشگل تر شده بود....بازم توی چشماش میتونستم دلتنگی رو ببینم...به همراه غم و کینه....برام سخت بود بشنوم که میخواستن به خواهرم دست بزنن...البته نشنیده بودم...دیده بودم که اون عوضی داشت چیکار میکرد...ولی با لبخند به رز نگاه کردم و دکمه هاشو بستم...رز بلند شد ایستاد اما بزور...همراهش بلند شدم...که دوباره فرود اومد و بیهوش شد...چندین بار صداش زدم....ولی بیهوش بود کاملا و جوابی ازش نشنیدم....توی این لحظات یونجون همینجوری غر میزد و جیمینم جلوی در بود....
دستمو زیر کمرش و پاهاش بردم و بلندش کردم....به سمت ماشین حرکت کردمو گذاشتمش تو ماشین...
جیمین:حالش خوبه؟
جی کی: فکر نکنم باید زودتر به سمت عمارت حرکت کنیم...
که ناگهان از طرف لباس رز صدایی شنیدم...گوشیش بود انگار...دستمو به سمت جیب کتش بردم ببینم چیه و کیه...که حدسم درست بود و گوشیش بود...نگاهی به اسمی که زنگ میزد کردم..
"بهترینمن..مادامپارکآلیس"
و نمیدونم چجوری و با کدوم جرعت..ولی جواب دادم گوشیو..که صدای معترض الیس رو شنیدم...
آلیس:عوضی کدوم قبرستونی میدونی ساعت چنده چقدر نگرانت شدم؟
خنده ای کردم و لب زدم:الیس گوشی رز دست خودش نیست
الیس:یا علی نقی محمد تقی جی کی خودتی؟
آلیس از بچگیمون همینجوری بود..طنز و باحال...اونم جای رز بود برام..
دوباره لب زدم:یس مادام اگر امر دیگری ندارید باید مرخص بشم
آلیس:وایسا وایسا دیر اومده زود میخواد بره رز کجاست چطوره
جی کی:میارمش عمارت خودم،بیا اونجا صحبت میکنیم
آلیس:اوکی اوکی میبینمت بای
جی کی:بای گرل
گوشیو قط کردم..نگاهی به جیمین انداختم و جفتمون خندمون گرفت..خودمو جمع و جور کردم و به سمت ماشین حرکت کردم با یونی و جیمین....
پرش زمانی به عمارت:
رز رو روی تخت اتاق خودم گذاشتم تا مطمعن بشم جاش امنه...کتشو در اواردم و از خدمتکارا خواستم لباسشو عوض کنن...داشتم از اتاق خارج میشدم که متوجه سنگینی کت رز شدم...دستمو توی جیب داخلیش فرو بردم که به یه چیز sd مانند دستم خورد...یه SD و یه
فلش....نگاهی بهشون کردم.
..توی جیبم گذاشتمش و کت رز رو روی مبل اتاقم و بعد درحالی که گوشی رز،SD و فلش توی دستم بود از اتاق خارج شدم.
SD و فلش رو توی جیب کت خودم گذاشتم و به سمت اتاقی که یونجون بودرفتم...
با وارد شدنم تنها چیزی شنیدم غر غرای یونجون بود...
لب زدم:تو خودت خسته نشدی؟ ما بجات سردرد گرفتیم..
یونجون:من که میدونم اخر دق میکنم از دست شما بعدشم رز اسیب دیده بدنش گفتی پانسمانش کنن؟
جی کی: هوم...
نمیدونم چرا ولی میخواستم گوشی رز رو باز کنم...در کمال تعجب رمزی نداشت....
گوشی خودمو دست گرفتمو شمارشو سیو کردم و تک زنگ زدم..
شمارمو سیو داشت..ولی بازم از چیزی که سیوم کرده بود خنده ای کردم..."تخم صگ بیشعور و رو اعصاب"
بلند تر خنده کردم...
سیاهی مطلق.....
جی کی ویو
رز خیلی خوشگل تر شده بود....بازم توی چشماش میتونستم دلتنگی رو ببینم...به همراه غم و کینه....برام سخت بود بشنوم که میخواستن به خواهرم دست بزنن...البته نشنیده بودم...دیده بودم که اون عوضی داشت چیکار میکرد...ولی با لبخند به رز نگاه کردم و دکمه هاشو بستم...رز بلند شد ایستاد اما بزور...همراهش بلند شدم...که دوباره فرود اومد و بیهوش شد...چندین بار صداش زدم....ولی بیهوش بود کاملا و جوابی ازش نشنیدم....توی این لحظات یونجون همینجوری غر میزد و جیمینم جلوی در بود....
دستمو زیر کمرش و پاهاش بردم و بلندش کردم....به سمت ماشین حرکت کردمو گذاشتمش تو ماشین...
جیمین:حالش خوبه؟
جی کی: فکر نکنم باید زودتر به سمت عمارت حرکت کنیم...
که ناگهان از طرف لباس رز صدایی شنیدم...گوشیش بود انگار...دستمو به سمت جیب کتش بردم ببینم چیه و کیه...که حدسم درست بود و گوشیش بود...نگاهی به اسمی که زنگ میزد کردم..
"بهترینمن..مادامپارکآلیس"
و نمیدونم چجوری و با کدوم جرعت..ولی جواب دادم گوشیو..که صدای معترض الیس رو شنیدم...
آلیس:عوضی کدوم قبرستونی میدونی ساعت چنده چقدر نگرانت شدم؟
خنده ای کردم و لب زدم:الیس گوشی رز دست خودش نیست
الیس:یا علی نقی محمد تقی جی کی خودتی؟
آلیس از بچگیمون همینجوری بود..طنز و باحال...اونم جای رز بود برام..
دوباره لب زدم:یس مادام اگر امر دیگری ندارید باید مرخص بشم
آلیس:وایسا وایسا دیر اومده زود میخواد بره رز کجاست چطوره
جی کی:میارمش عمارت خودم،بیا اونجا صحبت میکنیم
آلیس:اوکی اوکی میبینمت بای
جی کی:بای گرل
گوشیو قط کردم..نگاهی به جیمین انداختم و جفتمون خندمون گرفت..خودمو جمع و جور کردم و به سمت ماشین حرکت کردم با یونی و جیمین....
پرش زمانی به عمارت:
رز رو روی تخت اتاق خودم گذاشتم تا مطمعن بشم جاش امنه...کتشو در اواردم و از خدمتکارا خواستم لباسشو عوض کنن...داشتم از اتاق خارج میشدم که متوجه سنگینی کت رز شدم...دستمو توی جیب داخلیش فرو بردم که به یه چیز sd مانند دستم خورد...یه SD و یه
فلش....نگاهی بهشون کردم.
..توی جیبم گذاشتمش و کت رز رو روی مبل اتاقم و بعد درحالی که گوشی رز،SD و فلش توی دستم بود از اتاق خارج شدم.
SD و فلش رو توی جیب کت خودم گذاشتم و به سمت اتاقی که یونجون بودرفتم...
با وارد شدنم تنها چیزی شنیدم غر غرای یونجون بود...
لب زدم:تو خودت خسته نشدی؟ ما بجات سردرد گرفتیم..
یونجون:من که میدونم اخر دق میکنم از دست شما بعدشم رز اسیب دیده بدنش گفتی پانسمانش کنن؟
جی کی: هوم...
نمیدونم چرا ولی میخواستم گوشی رز رو باز کنم...در کمال تعجب رمزی نداشت....
گوشی خودمو دست گرفتمو شمارشو سیو کردم و تک زنگ زدم..
شمارمو سیو داشت..ولی بازم از چیزی که سیوم کرده بود خنده ای کردم..."تخم صگ بیشعور و رو اعصاب"
بلند تر خنده کردم...
۱۴.۲k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.