فیک: -پارت 8
فیک:_-پارت 8
فقط من؛فقط تو
از زبان ات:
هوف پاهام خسته شد کفش های پاشنه بلندم رو از پام در آوردم و ی پوزخند زدم هه واقعا که با این سن حتی برام سخته ک پاشنه بلند بپوشم اونوقت چ انتظاری از من دارن سرمو بلند کردم و دیدم
یا جد کیمممم اینجا کجاس؟؟؟
هه مگه مهمه با خودم همینطور ک پا برهنه بودم و کیفم رو با دستم ب پشتم انداخته بودم یهو ی جرقه ای ب ذهنم زد
هوففف نه ات تو هنوز سنت کمه ب این چیزا فکر نکن .... اصلا مگه با این ک هفده سالمه چیز های دیگه رو تجربه نکردم ؟ این یکی هم روش خب حالا چطور سوجو گیر بیارم! ؟
ب سمته چند تا از مردهایی ک روی صندلی کنار سوپر مارکت بود حرکت کردم و بهشون گفتم
: اجوشی؟
مرده: هوم بله چی میخوای دختر؟
ات: اممم راستش من کارت شناسایی م رو داخل خونه جا گذاشتم میشه برام چند تا سوجو بگیرید
مرده: هه معلوم ک سنت هنوز نرسیده فکر کردی من بچم ؟ برو دنبال دردسر نیستم
ات: حتی اگه برای پنج تا سوجو پول پنجاه تاش رو بگیری ؟
مرده (ی پوزخند میزنم و میگه): معلومه از اون خر پول هایی! اینجا چیکار میکنی اونم تو این محله ؟
ات: تو فک کن زندگی بهم فشار آورده قبول میکنی یانه؟
مرده: قبول!
«فلش بک هنگام مستی ات😐»
ات
گوشیمو روشن کردم ولی رو بی صدا قرار دادم سرم خیلی سنگین شده بود و تلو تلو خوردن خودم رو ب بالای ی پرتگاه رسوندم همونطور ک لبه نشسته بودم و پاهامو از اونجا آویزون کرده بود داشتم از منظره لذت میبردم ک یهو ....
« از دید تهیونگ »
خدایااا اینجا هم نیست چه غلطی بکنم فقط یک ساعت وقت دارم چیکار کنم
اون یارو مین یونگی نیست!
ب من چ اصلا خاک ب سرم کنن حالاچ ....
وایسا اگه اون دوست پسرش بوده ک از این ب بعد قرار نیست باشه شاید بدونه کجاست نه ؟
ب سمتش ک از مرکز خرید اومده بود بیرون دویدم
یونگی: اوه سلام مستر کیم تهیونگ « تعظیم میکنه»
تهیونگ: تو دوست پسر اتی درسته؟
یونگی: ببخشید؟
تهیونگ: ات گم شده
یونگی: چ چی!
تهیونگ: تو میدونی کجاست ؟ اگه میدونی بگو چون جونش در خطر میوفته اگه تا یک ساعت دیگه پیدا نشه
یونگی: هه نکنه تو میخوای بکشیش
تهیونگ: اون ک ب موقع ش هم تو رو هم اون ات رو ولی بگو کجاست
یونگی: ب من چ خودت پیداش کن در ضمن حتی دستت هم بهش نمیخوره
تهیونگ: ب همین خیال بمون اوک حالا بگو میدونی کجاست یا نه
یونگی: خب تو گوشیش چی پی اس نصب کردم چون زیاد با اون دوستاش بار میرفت
تهیونگ: خدا صبر بده از این ب بعد ب من بدبخت هوف ولی ادمش میکنم زود باش ببین کجاست
یونگی: بزار ببینم
یونگی: یاااا یااااا نه ات نههههه
تهیونگ: چیه چیه
یونگی: اون کنار ی پرتگاه وایسادهههه
هر دوشونو ب سمت ماشین حجوم اوردن
ببخشید گایز امروز ی کم سرم زیاد شلوغ بود فردا هم پارت بعدی رو اپ میکنم
البته اگه شرط ها رسید .❣
شرط ها
30تا لایک
30تا کامنت
فقط من؛فقط تو
از زبان ات:
هوف پاهام خسته شد کفش های پاشنه بلندم رو از پام در آوردم و ی پوزخند زدم هه واقعا که با این سن حتی برام سخته ک پاشنه بلند بپوشم اونوقت چ انتظاری از من دارن سرمو بلند کردم و دیدم
یا جد کیمممم اینجا کجاس؟؟؟
هه مگه مهمه با خودم همینطور ک پا برهنه بودم و کیفم رو با دستم ب پشتم انداخته بودم یهو ی جرقه ای ب ذهنم زد
هوففف نه ات تو هنوز سنت کمه ب این چیزا فکر نکن .... اصلا مگه با این ک هفده سالمه چیز های دیگه رو تجربه نکردم ؟ این یکی هم روش خب حالا چطور سوجو گیر بیارم! ؟
ب سمته چند تا از مردهایی ک روی صندلی کنار سوپر مارکت بود حرکت کردم و بهشون گفتم
: اجوشی؟
مرده: هوم بله چی میخوای دختر؟
ات: اممم راستش من کارت شناسایی م رو داخل خونه جا گذاشتم میشه برام چند تا سوجو بگیرید
مرده: هه معلوم ک سنت هنوز نرسیده فکر کردی من بچم ؟ برو دنبال دردسر نیستم
ات: حتی اگه برای پنج تا سوجو پول پنجاه تاش رو بگیری ؟
مرده (ی پوزخند میزنم و میگه): معلومه از اون خر پول هایی! اینجا چیکار میکنی اونم تو این محله ؟
ات: تو فک کن زندگی بهم فشار آورده قبول میکنی یانه؟
مرده: قبول!
«فلش بک هنگام مستی ات😐»
ات
گوشیمو روشن کردم ولی رو بی صدا قرار دادم سرم خیلی سنگین شده بود و تلو تلو خوردن خودم رو ب بالای ی پرتگاه رسوندم همونطور ک لبه نشسته بودم و پاهامو از اونجا آویزون کرده بود داشتم از منظره لذت میبردم ک یهو ....
« از دید تهیونگ »
خدایااا اینجا هم نیست چه غلطی بکنم فقط یک ساعت وقت دارم چیکار کنم
اون یارو مین یونگی نیست!
ب من چ اصلا خاک ب سرم کنن حالاچ ....
وایسا اگه اون دوست پسرش بوده ک از این ب بعد قرار نیست باشه شاید بدونه کجاست نه ؟
ب سمتش ک از مرکز خرید اومده بود بیرون دویدم
یونگی: اوه سلام مستر کیم تهیونگ « تعظیم میکنه»
تهیونگ: تو دوست پسر اتی درسته؟
یونگی: ببخشید؟
تهیونگ: ات گم شده
یونگی: چ چی!
تهیونگ: تو میدونی کجاست ؟ اگه میدونی بگو چون جونش در خطر میوفته اگه تا یک ساعت دیگه پیدا نشه
یونگی: هه نکنه تو میخوای بکشیش
تهیونگ: اون ک ب موقع ش هم تو رو هم اون ات رو ولی بگو کجاست
یونگی: ب من چ خودت پیداش کن در ضمن حتی دستت هم بهش نمیخوره
تهیونگ: ب همین خیال بمون اوک حالا بگو میدونی کجاست یا نه
یونگی: خب تو گوشیش چی پی اس نصب کردم چون زیاد با اون دوستاش بار میرفت
تهیونگ: خدا صبر بده از این ب بعد ب من بدبخت هوف ولی ادمش میکنم زود باش ببین کجاست
یونگی: بزار ببینم
یونگی: یاااا یااااا نه ات نههههه
تهیونگ: چیه چیه
یونگی: اون کنار ی پرتگاه وایسادهههه
هر دوشونو ب سمت ماشین حجوم اوردن
ببخشید گایز امروز ی کم سرم زیاد شلوغ بود فردا هم پارت بعدی رو اپ میکنم
البته اگه شرط ها رسید .❣
شرط ها
30تا لایک
30تا کامنت
۵۹.۳k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.