𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۲ پارت ۲۲
یه عکس خوشگل کرفتم که یادگاری بشه از روزی که به کره رفتم
با خانواده هم یکی گرفتم به کمک دایی چمدون هارو دادیم و پاسپورتم رو نگاه کردن و اجازه ی رفتنم رو دادن
با همگی خدافظی کردم که رادوین از اون سمت صدام کرد و با دو اومد سمتم
_ر.رادوین؟تو چرا اومدی؟
+اومدم که بدرقت کنم و ازت خدافظی کنم
_ولی.....
+این برای توئه
یه جعبه ی کوچیک قرمز رو بهم داد تا خواستم باز کنم که دستمو گرفت
+الان نه وقتی که سوار هواپیما شدی بازش کن
_ب.باشه
منو کشید و تو بغلش فشرد
+دلم برات تنگ میشه
من توی شک کارش بودم و بعدش بغلش کردم و احساس ارامش رو به خودم منتقل کردم این پسر با تمام پاکی و معصومیش اومده بود تا منو بدرقه کنه پسری که من عاشقشم و اونم عاشقمه
ینی عشق ما چجوری قراره بشه؟
_رادوین؟
+بله؟
+منتظرم میمونی؟اگه یه روزی برگشتم پیشت؟
+تا اخر عمرم منتظرت میمونم و فراموشت نمیکنم اینو یادت بمونه
_منم فراموشت نمیکنم
گونشو بوسیدم
_بیا عکس یادگاری بگیریم
+باشه
باهم عکس گرفتیم خیلی خوب بود توی عکس باهم قلب درست کردیم خیلی قشنگ بود
ازش برای اخرین بار خدافظی کردم و از راهرو رفتم به سمت هواپیما
با بغض به رادوینی که گریه میکرد نگاه کردم عشقم فراره تنها بشه و من میرم
راهرو تموم شد و رسیدم به خود هواپیما نشستم روی یک صندلی کنارم خالی بود
کولمو گذاشتم روش و جعبه ای که رادین داد رو باز کردم و با دیدن چیزی که توش بود کم بود گریه کنم یک گردنبند خوشگل و ظریف بود که نقره ای بود(عکسشو میذارم؟
رادوین ویو
بیرون فرودگاه ایستاده بودم که هواپیمایی که ا.ت سوارش شده بود پرواز کرد وتوی اسمون اوج گرفت و عشقمو با خودش برد و از من جداش کرد
ا.ت ویو
گردنبند رو گردنم کردم و خوشحال بودم سرمو به پنجره تکیه دادم که هواپیما حرکت کرد
از پنجره غم تو چشمای رادوین رو میتونستم ببینم که چقد براش سخته
اگه بیشتر برای من سخته که اونارو ترک کردم عشقمو ترک کردم و حالا با این هواپیما دارم میرم یه کشور دیگه
چشمام غرق خواب شد و خواب رفتم.........
بچه ها واقعا خابم میاد برای امشب بسه چشام باز نمیشه شب بخیر
با خانواده هم یکی گرفتم به کمک دایی چمدون هارو دادیم و پاسپورتم رو نگاه کردن و اجازه ی رفتنم رو دادن
با همگی خدافظی کردم که رادوین از اون سمت صدام کرد و با دو اومد سمتم
_ر.رادوین؟تو چرا اومدی؟
+اومدم که بدرقت کنم و ازت خدافظی کنم
_ولی.....
+این برای توئه
یه جعبه ی کوچیک قرمز رو بهم داد تا خواستم باز کنم که دستمو گرفت
+الان نه وقتی که سوار هواپیما شدی بازش کن
_ب.باشه
منو کشید و تو بغلش فشرد
+دلم برات تنگ میشه
من توی شک کارش بودم و بعدش بغلش کردم و احساس ارامش رو به خودم منتقل کردم این پسر با تمام پاکی و معصومیش اومده بود تا منو بدرقه کنه پسری که من عاشقشم و اونم عاشقمه
ینی عشق ما چجوری قراره بشه؟
_رادوین؟
+بله؟
+منتظرم میمونی؟اگه یه روزی برگشتم پیشت؟
+تا اخر عمرم منتظرت میمونم و فراموشت نمیکنم اینو یادت بمونه
_منم فراموشت نمیکنم
گونشو بوسیدم
_بیا عکس یادگاری بگیریم
+باشه
باهم عکس گرفتیم خیلی خوب بود توی عکس باهم قلب درست کردیم خیلی قشنگ بود
ازش برای اخرین بار خدافظی کردم و از راهرو رفتم به سمت هواپیما
با بغض به رادوینی که گریه میکرد نگاه کردم عشقم فراره تنها بشه و من میرم
راهرو تموم شد و رسیدم به خود هواپیما نشستم روی یک صندلی کنارم خالی بود
کولمو گذاشتم روش و جعبه ای که رادین داد رو باز کردم و با دیدن چیزی که توش بود کم بود گریه کنم یک گردنبند خوشگل و ظریف بود که نقره ای بود(عکسشو میذارم؟
رادوین ویو
بیرون فرودگاه ایستاده بودم که هواپیمایی که ا.ت سوارش شده بود پرواز کرد وتوی اسمون اوج گرفت و عشقمو با خودش برد و از من جداش کرد
ا.ت ویو
گردنبند رو گردنم کردم و خوشحال بودم سرمو به پنجره تکیه دادم که هواپیما حرکت کرد
از پنجره غم تو چشمای رادوین رو میتونستم ببینم که چقد براش سخته
اگه بیشتر برای من سخته که اونارو ترک کردم عشقمو ترک کردم و حالا با این هواپیما دارم میرم یه کشور دیگه
چشمام غرق خواب شد و خواب رفتم.........
بچه ها واقعا خابم میاد برای امشب بسه چشام باز نمیشه شب بخیر
۹.۲k
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.