روزی روزگاری عشق ... part 22
بابای جانگ می که رفت توی اتاق کارش
تهیونگ بیدار شد
تهیونگ : چی ؟ دو ساعت گذشت ؟ چطور آنقدر راحت تونستم بخوابم * اروم
و پاورچین پا ورچین از اون عمارت خارج شد
لونا همین طور خواب بود
پسرک همین که رسید به عمارت خودشون با کمال نا باوری پدرشو دید
تهیونگ : پدر ؟ ... این وقت روز اینجا چی کار میکنی؟
بابای تهیونگ : اومدم بهت بگم که برای یه معامله باید بری خارج از کشور * سرد
تهیونگ : چی ؟ ... چقدر طول میکشه ؟ ... کی باید برم ؟
بابای تهیونگ : حدود یه ۵ ماه * سرد
تهیونگ : پنجججج ماههه ؟
بابای تهیونگ : آره حرفم نباشه همین الان باید بری * سرد
تهیونگ : از الان ؟
بابای تهیونگ : آره * سرد
تهیونگ : باشه * سرد
تهیونگ به اجبار مجبور شد بره
تهیونگ : " الان جانگ می در موردم چی فک میکنه ؟ ... فک میکنه من اونو فقط برای یه رابطه میخواستم ؟ ... آه آره من بهش تجاوز کردم چه انتظاری دارم " * گریه ی شدید
توی راه همش به خودش لعنت میفرستاد چطور میتونست همچین کاری کنه اونم با فرشته کوچولوش
تهیونگ : باید این معامله را خر چه زور تر تموم کنم * اروم
اکه اون معامله برای ۵ سال طول میکشید چی ؟
اون برای هر چیزی آماده بود
ولی این یه رویا نبود ؟ این که بخواد یه معامله ی ۵ ماهع را تو دو روز تموم کنه
سخت بود
...
لایک : ۱۵
کامنت : ۷
تهیونگ بیدار شد
تهیونگ : چی ؟ دو ساعت گذشت ؟ چطور آنقدر راحت تونستم بخوابم * اروم
و پاورچین پا ورچین از اون عمارت خارج شد
لونا همین طور خواب بود
پسرک همین که رسید به عمارت خودشون با کمال نا باوری پدرشو دید
تهیونگ : پدر ؟ ... این وقت روز اینجا چی کار میکنی؟
بابای تهیونگ : اومدم بهت بگم که برای یه معامله باید بری خارج از کشور * سرد
تهیونگ : چی ؟ ... چقدر طول میکشه ؟ ... کی باید برم ؟
بابای تهیونگ : حدود یه ۵ ماه * سرد
تهیونگ : پنجججج ماههه ؟
بابای تهیونگ : آره حرفم نباشه همین الان باید بری * سرد
تهیونگ : از الان ؟
بابای تهیونگ : آره * سرد
تهیونگ : باشه * سرد
تهیونگ به اجبار مجبور شد بره
تهیونگ : " الان جانگ می در موردم چی فک میکنه ؟ ... فک میکنه من اونو فقط برای یه رابطه میخواستم ؟ ... آه آره من بهش تجاوز کردم چه انتظاری دارم " * گریه ی شدید
توی راه همش به خودش لعنت میفرستاد چطور میتونست همچین کاری کنه اونم با فرشته کوچولوش
تهیونگ : باید این معامله را خر چه زور تر تموم کنم * اروم
اکه اون معامله برای ۵ سال طول میکشید چی ؟
اون برای هر چیزی آماده بود
ولی این یه رویا نبود ؟ این که بخواد یه معامله ی ۵ ماهع را تو دو روز تموم کنه
سخت بود
...
لایک : ۱۵
کامنت : ۷
۱۰.۷k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.