خوناشام وحشی 🍷🦇
#خوناشام_وحشی 🍷🦇
Part_4
داستان جانگ:
{ میگن تو زمان های قدیم..اینجا یه خوناشام زندگی میکرده...که خیلی وحشی و خطرناک هست...تو این جنگل هر انسانی واردش بشه...دیگه زنده بیرون نمیاد...
سال ها گذشت و این جنگل که متعلق به خوناشام وحشی بود...تبدیل به کلبه های معروف اینجا شد...
خوناشام که از این کار انسان ها عصبی شدع بود... شب که میسد با صدا هاس عجیبی که از خودش در میآورد مردم رو میترسوند تا از اینجا برن...
الان این جنگل متعلق به همین خوناشام وحشی هست...
میگن اگه داخل کلبه هستین...
نباید شبا از کلبه بیرون برین...
چون توسط خوناشام وحشی به طور وحشت ناک کشته میشین...}
ا.ت وقتی این داستان یادش میومد...
بد..نش میلرزید...
خو..ن تو رگاش یخ میزد...
نمیتونست بخوابه...
با خودش میگفت کاش با دوستاش به اینجا نمیومد...
ساعت 2:10 دقیقه شدع بود...
هوا تاریک بود...
صدای وزیدن نسیم که باعث تکان خوردن برگ های درخت میشد...
خیلی ترسناک بود...
صدای زوزه ی گرگ...صدای باد نسیم...
خیلی وحشتناک به نظر میرسید...
تا اینکه...........
ادامه دارد . . .
Part_4
داستان جانگ:
{ میگن تو زمان های قدیم..اینجا یه خوناشام زندگی میکرده...که خیلی وحشی و خطرناک هست...تو این جنگل هر انسانی واردش بشه...دیگه زنده بیرون نمیاد...
سال ها گذشت و این جنگل که متعلق به خوناشام وحشی بود...تبدیل به کلبه های معروف اینجا شد...
خوناشام که از این کار انسان ها عصبی شدع بود... شب که میسد با صدا هاس عجیبی که از خودش در میآورد مردم رو میترسوند تا از اینجا برن...
الان این جنگل متعلق به همین خوناشام وحشی هست...
میگن اگه داخل کلبه هستین...
نباید شبا از کلبه بیرون برین...
چون توسط خوناشام وحشی به طور وحشت ناک کشته میشین...}
ا.ت وقتی این داستان یادش میومد...
بد..نش میلرزید...
خو..ن تو رگاش یخ میزد...
نمیتونست بخوابه...
با خودش میگفت کاش با دوستاش به اینجا نمیومد...
ساعت 2:10 دقیقه شدع بود...
هوا تاریک بود...
صدای وزیدن نسیم که باعث تکان خوردن برگ های درخت میشد...
خیلی ترسناک بود...
صدای زوزه ی گرگ...صدای باد نسیم...
خیلی وحشتناک به نظر میرسید...
تا اینکه...........
ادامه دارد . . .
۶۲۴
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.