part 6

هانا:خنده زن کوچولوت نه بابا منم باور کردم

تهیونگ:باور کنی خوب میشه

هانا:واقعا

تهیونگ:واقعا(خنده)

هانا:برای چی میخندی ها چی خنده داره به منم بگو بخندم

تهیونگ:هیچ وقت به فکرمم نمیومد از کسی که اندازه یه دنیا بدم میاد و ازدواج کردم دیشب با هاش تو رابطه بودم و الان پیشش دراز کشیدم.(خنده )



هانا:چرا از من بدت میاد من چی کار کردم به تو ها


تهیونگ:کی گفته ازت بدم میاد (خنده)

هانا:هع الان خودت گفتی

تهیونگ:اون واسه قبل بود ولی الان

هانا:الان چی؟؟

تهیونگ:الان نمیدونم چطوری ولی تو یه شب فکر کنم عاشقت شدم(خنده)

هانا:چی مسخره نکن درست بگو


تهیونگ:خنده(😕)

هانا:تهیونگ مطمئنی خوبی به نظرم رد دادی(بچم مثل خودم رد داده😂😂😂😂😂😂😎😎😎😎)

تهیونگ:فکر کنم اره

هانا:به خدا دیوونه شدی
که به گوشی تهیونگ پیام اومد از جاش بلند شد

هانا:کجا میری یهویی

تهیونگ:به تو چه فکر کردی بخاطر اینکه با من ازدواج کردی میتونی به زندگی من دخالت کنی .میخوای بدونی کجا میرم میرم پیش سو آ

هانا:سوآ برگشته
که تهیونگ رفت

به نظرتون سو آ کیه که تو ۱ ثانیه تهیونگ عوض شد و بازم با هانا بد شد همش تو پارت بعدیی



خماریییییی😂😂

امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤💜💜💜