نویسنده:M2
نویسنده:M2
از خواب بیدار شدم مثل همیشه رفتم سمت کارگاه اما توی راه احساس سرما میکردم که یه دفعه اون نگهبان یه شنل معمولی انداخت روم ازش تشکر کردم و اونم لبخند زد جلو در کارگاه ارباب وایستادن بود و عصبی بود اما چرا ؟
ویو کوک
دیدم ات داره میاد خوشحال شدم اما بد که دیدم نگهبان دوید و روش شنل انداخت گفتم حتما العان پسش میزنم اما اون لبخند زد یعنی فقط مشکلش با منه ؟
ویو ات
وارد که شدم شروع کردم به کار کردن و حرف زدن با وو که یهو گفت مثل اینکه نگهبان بد هواتو داره شاید شانس آوردی و گرفتت ولی اون روز که خیس شده بود که جلوی دهنش و گرفتم
ات :خفه شو
وو ( خنده ریز )
از خواب بیدار شدم مثل همیشه رفتم سمت کارگاه اما توی راه احساس سرما میکردم که یه دفعه اون نگهبان یه شنل معمولی انداخت روم ازش تشکر کردم و اونم لبخند زد جلو در کارگاه ارباب وایستادن بود و عصبی بود اما چرا ؟
ویو کوک
دیدم ات داره میاد خوشحال شدم اما بد که دیدم نگهبان دوید و روش شنل انداخت گفتم حتما العان پسش میزنم اما اون لبخند زد یعنی فقط مشکلش با منه ؟
ویو ات
وارد که شدم شروع کردم به کار کردن و حرف زدن با وو که یهو گفت مثل اینکه نگهبان بد هواتو داره شاید شانس آوردی و گرفتت ولی اون روز که خیس شده بود که جلوی دهنش و گرفتم
ات :خفه شو
وو ( خنده ریز )
۵.۰k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.