درد
#درد
کلمه ای ک وقتی میشنوی همه اعضای بدنت خبردارن...
تو ازین بالا ب دردات نگاه میکنی و نمیدونی کدومشونو ساکت کنی جوری ک اون دیگری بیدار نشه...
کجایه آدمه این درد چرا نمیبینیمش ولی تا مغز استخون حسش میکنیم چی هست اصن ...
ولی من
من آدمایی رو سراغ دارم که روحشون درد میکنه.
روحت که درد بکنه نمیشه دست بکشی رو سرش
انقدر با خودت کلنجار میری انقدر با خودت ور میری تا یکم آروم بشی ولی نمیشه ک نمیشه...
یه مشت درد که اگه واسه کسی تعریف کنی بیتوجه از کنارت رد میشه یا بهت میخنده یا اگه خیلی دلش به حالت بسوزه یکم ابروهاشو بالا پایین میکنه و یه آخی زورکی میگه که مثلاً دلم برات سوخت
یه روح خسته که دیگه توان و تحمل سالم نگه داشتن اعضای بدن رو نداره.
زور میاره به قلب و مغز به چشم و آخرهم زورش میرسه به موهای سر و صورت آدما
انقدر فشار میاره که زیر بار این فشار سیاهی موهات تبدیل ب سفیدی میشن
کاش خدا آدما رو اینجوری نمیآفرید
کاش مثل حیوونا بودیم
یکم که درد میکشیدیم چون هیچکس زبونمونو نمیفهمید همینجوری خسته و ناامید یه جا میافتادیم بعد کم کم تموم میشد و میرفت
کاش زبون نداشتیم کاش منطق نداشتیم کاش عقل نداشتیم لااقل
الان انقدر درد نمیکشیدیم یا اگر میکشیدیم توقعی از کسی نداشتیم.
یه وقتایی آدما دلشون میخواد فریاد بکشن به همه ی شهر بگن آهای منو نگاه کنید من پر از درد پرم از زخم
پرم از حرف نگفته بعد
یکی بیاد بغلمون کنه دست بکشه رو سرمون بهمون بگه غصه نخور منم شکل توام
ولی خوب این روزا همه یاد گرفتن صورتشون سرخ باشه انگار سرخاب سفید آب مالیدن ولی همه صورتشون را با سیلی سرخ نگه میدارند
که یه وقت مردم دست نزنن به قضاوتشون
یا از روی نمایش به همه بگن ما حالمون خوبه خوشحالیم میخندیم لپامون گل انداخته از خوشبختی
ولی خودمونیم
بچه که نیستیم میفهمیم هممون حالمون خرابه.
میدونی من دارم از چی میگم
وقتی بفهمی همه ی آدما مثل خودت درد دارن تحمل درد خودت آسون تر میشه
ولی وقتی آدمهایی رو میبینی که دارن صاف و سالم راه میرن همش سرت تو آسمونه میگی خدایا چرا من چرا تموم نمیشه....
#دنیاجام زهرت را بیاور، من برای زندگی
بیش از این چیزی که میبینی مصمم نیستم...!
کلمه ای ک وقتی میشنوی همه اعضای بدنت خبردارن...
تو ازین بالا ب دردات نگاه میکنی و نمیدونی کدومشونو ساکت کنی جوری ک اون دیگری بیدار نشه...
کجایه آدمه این درد چرا نمیبینیمش ولی تا مغز استخون حسش میکنیم چی هست اصن ...
ولی من
من آدمایی رو سراغ دارم که روحشون درد میکنه.
روحت که درد بکنه نمیشه دست بکشی رو سرش
انقدر با خودت کلنجار میری انقدر با خودت ور میری تا یکم آروم بشی ولی نمیشه ک نمیشه...
یه مشت درد که اگه واسه کسی تعریف کنی بیتوجه از کنارت رد میشه یا بهت میخنده یا اگه خیلی دلش به حالت بسوزه یکم ابروهاشو بالا پایین میکنه و یه آخی زورکی میگه که مثلاً دلم برات سوخت
یه روح خسته که دیگه توان و تحمل سالم نگه داشتن اعضای بدن رو نداره.
زور میاره به قلب و مغز به چشم و آخرهم زورش میرسه به موهای سر و صورت آدما
انقدر فشار میاره که زیر بار این فشار سیاهی موهات تبدیل ب سفیدی میشن
کاش خدا آدما رو اینجوری نمیآفرید
کاش مثل حیوونا بودیم
یکم که درد میکشیدیم چون هیچکس زبونمونو نمیفهمید همینجوری خسته و ناامید یه جا میافتادیم بعد کم کم تموم میشد و میرفت
کاش زبون نداشتیم کاش منطق نداشتیم کاش عقل نداشتیم لااقل
الان انقدر درد نمیکشیدیم یا اگر میکشیدیم توقعی از کسی نداشتیم.
یه وقتایی آدما دلشون میخواد فریاد بکشن به همه ی شهر بگن آهای منو نگاه کنید من پر از درد پرم از زخم
پرم از حرف نگفته بعد
یکی بیاد بغلمون کنه دست بکشه رو سرمون بهمون بگه غصه نخور منم شکل توام
ولی خوب این روزا همه یاد گرفتن صورتشون سرخ باشه انگار سرخاب سفید آب مالیدن ولی همه صورتشون را با سیلی سرخ نگه میدارند
که یه وقت مردم دست نزنن به قضاوتشون
یا از روی نمایش به همه بگن ما حالمون خوبه خوشحالیم میخندیم لپامون گل انداخته از خوشبختی
ولی خودمونیم
بچه که نیستیم میفهمیم هممون حالمون خرابه.
میدونی من دارم از چی میگم
وقتی بفهمی همه ی آدما مثل خودت درد دارن تحمل درد خودت آسون تر میشه
ولی وقتی آدمهایی رو میبینی که دارن صاف و سالم راه میرن همش سرت تو آسمونه میگی خدایا چرا من چرا تموم نمیشه....
#دنیاجام زهرت را بیاور، من برای زندگی
بیش از این چیزی که میبینی مصمم نیستم...!
۱.۲k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳