White Rose 🤍 ³⁸
با آچا خیلی شیک و مجلسی حاضر شدیم و خواستیم بریم بیرون که جونگکوک جلومو گرفت
جونگکوک: بیییب من بهت گفتم هفتهی دیگه تولده تو چرا الان واسش اینقدر خوشگل کردی ؟
آروم خندیدم: من خییییلی هم سادهمممم
جونگکوک لپمو بوسید: باشه باشه برید مراقب خودتون باشید دیرتون نشه
با آچا رفتیم سوار ماشین شدیم و پیییش به سوی خریددد
با بلک کارتی که جونگکوک بهم داده بود کلی لباس واسه آچا خریدیم داشتیم تو پاساژ میگشتیم که به یه فروشگاه اکسسوری رسیدیم و یه ساعت مردونه توجهمو جلب کرد، احساس میکردم خیلی به دستای جونگکوک میاد واسه همین رفتم تو فروشگاه و ساعته رو با کارت خودم خریدم که سر یه فرصت مناسب هدیهش بدم بهش و بعدش یه جفت گردنبند ست هم خریدم و یه انگشتر کوچولو هم با انتخاب خوده آچا براش خریدم بعدش که کل خریدامون تموم شد آچا رو بردم خونه دوستش که باهاش از قبل قرار گذاشته بود و خودم رفتم سمت مزون
وقتی وارد مزون شدم انگار که از قبل هماهنگ شده بود دختری که اونجا کار میکرد اومد جلوم
دختره: سلام خانم ات من آنا هستم بفرمایید بشینید تا براتون لباسا رو بیارم
هدایتم کرد سمت مبل و اونجا نشستیم
آنا: نوشیدنی میل دارید ؟
ات: نه خیلی ممنون
سرشو تکون داد و رفت و بعد از چند دقیقه با کلی لباس روی رگال اومد
آنا: بفرمایید کمکتون کنم تا لباسا رو پرو کنید
از سر جام بلند شدم و دونه دونه لباسا رو پرو کردم فکر کنم یه دوساعتی گذشت، بعد از همه پوشیدن اون همه لباس آخرش به یه پیرهن یشمی بلند راضی شدم
ات: خب فکر کنم همین خوب باشه
آنا لبخندی زد و سرشو تکون داد: آره خیلی بهتون میاد و راستی قبلا حساب شده خانوم ات دیگه نیازی نیست دوباره پرداخت کنید و اینکه لباستون رو تا فردا میفرستیم به محل زندگیتون
با خودم فکر کردم حتما جونگکوک حسابش کرده لبخند زدم و با کمک آنا اون لباسو درآوردم و لباسای خودمو پوشیدم از آنا خداحافظی کردم و اومدم بیرون و سوار ماشین شدم و رفتم دنبال آچا
با آچا برگشتیم عمارت و همهی خریدا رو بعد از اینکه برای بار هزارم پوشیدیم با کلی مسخره بازی چیدیم تو کمدامون با هم حموم رفتیم و رفتیم طبقهی پایین که جونگکوک از شرکت برگشت ...
#فیک_جونگ_کوک
جونگکوک: بیییب من بهت گفتم هفتهی دیگه تولده تو چرا الان واسش اینقدر خوشگل کردی ؟
آروم خندیدم: من خییییلی هم سادهمممم
جونگکوک لپمو بوسید: باشه باشه برید مراقب خودتون باشید دیرتون نشه
با آچا رفتیم سوار ماشین شدیم و پیییش به سوی خریددد
با بلک کارتی که جونگکوک بهم داده بود کلی لباس واسه آچا خریدیم داشتیم تو پاساژ میگشتیم که به یه فروشگاه اکسسوری رسیدیم و یه ساعت مردونه توجهمو جلب کرد، احساس میکردم خیلی به دستای جونگکوک میاد واسه همین رفتم تو فروشگاه و ساعته رو با کارت خودم خریدم که سر یه فرصت مناسب هدیهش بدم بهش و بعدش یه جفت گردنبند ست هم خریدم و یه انگشتر کوچولو هم با انتخاب خوده آچا براش خریدم بعدش که کل خریدامون تموم شد آچا رو بردم خونه دوستش که باهاش از قبل قرار گذاشته بود و خودم رفتم سمت مزون
وقتی وارد مزون شدم انگار که از قبل هماهنگ شده بود دختری که اونجا کار میکرد اومد جلوم
دختره: سلام خانم ات من آنا هستم بفرمایید بشینید تا براتون لباسا رو بیارم
هدایتم کرد سمت مبل و اونجا نشستیم
آنا: نوشیدنی میل دارید ؟
ات: نه خیلی ممنون
سرشو تکون داد و رفت و بعد از چند دقیقه با کلی لباس روی رگال اومد
آنا: بفرمایید کمکتون کنم تا لباسا رو پرو کنید
از سر جام بلند شدم و دونه دونه لباسا رو پرو کردم فکر کنم یه دوساعتی گذشت، بعد از همه پوشیدن اون همه لباس آخرش به یه پیرهن یشمی بلند راضی شدم
ات: خب فکر کنم همین خوب باشه
آنا لبخندی زد و سرشو تکون داد: آره خیلی بهتون میاد و راستی قبلا حساب شده خانوم ات دیگه نیازی نیست دوباره پرداخت کنید و اینکه لباستون رو تا فردا میفرستیم به محل زندگیتون
با خودم فکر کردم حتما جونگکوک حسابش کرده لبخند زدم و با کمک آنا اون لباسو درآوردم و لباسای خودمو پوشیدم از آنا خداحافظی کردم و اومدم بیرون و سوار ماشین شدم و رفتم دنبال آچا
با آچا برگشتیم عمارت و همهی خریدا رو بعد از اینکه برای بار هزارم پوشیدیم با کلی مسخره بازی چیدیم تو کمدامون با هم حموم رفتیم و رفتیم طبقهی پایین که جونگکوک از شرکت برگشت ...
#فیک_جونگ_کوک
۱۴.۶k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.