True love
پارت ۱:
لارا با صدای آلارم ساعتش بیدار شد و بعد از چند دیقه تازه یادش اومد که امروز چه روزیه!
لارا:وای دو ساعت دیگه پرواز دارم!
سریع از جاش بلند شد و کاراش رو انجام داد و لباس هاش و پوشید و یک بار دیگه وسایلش رو چک کرد
مامان لارا:لاراااااا بیا دیرت میشه هااااااااا
لارا:اومدم مامان
مامان لارا:دخترم این خوراکی ها رو برات گذاشتم اونجا این چیزا پیدا نمیشه که مواظب خودت باش و حواست به خورد و خوراکت باشه هااا
لارا:باش مامان حواسم هست نگران نباش
لارا رفت و گونه مامانش و بوسید تا اینکه زنگ خونشون بصدا در اومد
لارا از مامانش خداحافظی کرد و سوار ماشین شد و به سمت فرودگاه رفت
نیلا:لارااااااا بیااا من اینجامممممم
لارا:اوه دیدمت صبر کن الان میام
...........................................................................................
«ساعت ۶ عصر»
لارا:هوفففففف خسته شدیماااااااااا
نیلا:آرههههه خیلیییییییی
لارا:نیلا به فردا فکر کن که یک شروع جدیده
نیلا:آره بالاخرهههههههههه
لارا با صدای آلارم ساعتش بیدار شد و بعد از چند دیقه تازه یادش اومد که امروز چه روزیه!
لارا:وای دو ساعت دیگه پرواز دارم!
سریع از جاش بلند شد و کاراش رو انجام داد و لباس هاش و پوشید و یک بار دیگه وسایلش رو چک کرد
مامان لارا:لاراااااا بیا دیرت میشه هااااااااا
لارا:اومدم مامان
مامان لارا:دخترم این خوراکی ها رو برات گذاشتم اونجا این چیزا پیدا نمیشه که مواظب خودت باش و حواست به خورد و خوراکت باشه هااا
لارا:باش مامان حواسم هست نگران نباش
لارا رفت و گونه مامانش و بوسید تا اینکه زنگ خونشون بصدا در اومد
لارا از مامانش خداحافظی کرد و سوار ماشین شد و به سمت فرودگاه رفت
نیلا:لارااااااا بیااا من اینجامممممم
لارا:اوه دیدمت صبر کن الان میام
...........................................................................................
«ساعت ۶ عصر»
لارا:هوفففففف خسته شدیماااااااااا
نیلا:آرههههه خیلیییییییی
لارا:نیلا به فردا فکر کن که یک شروع جدیده
نیلا:آره بالاخرهههههههههه
۲۰.۹k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.