@N.o.v.e.l
@N.o.v.e.l
رمان دختر مغرور
پارت دوم
از دستشویی اومدم بیرون ولی نبود رفتم خونه گرفتم خوابیدم
مامان:ونوس ونوس مامان جان پشت تلفن با شما کار دارن
ونوس:الو
ناشناس:سلام کیفتون دست من جا مونده خانم
ونوس:شما!؟
ناشناس:دیشب همدیگرو ملاقات کردیم اگه یادت میاد
الانم لیکشن میفرستم بیا و کیفتو تحویل بگیر
ونوس:باشه الان میام
لباسمو عوض کردم رفتم
ناشناس:اینم کیفتون
ونوس:ممنون
ناشناس:من دیگه میرم خداحافظی
ونوس:میخوای با هم بریم غذا بخوریم مهمون من
یکم هم صحبت کنیم آشنا بشیم
منتظر روزی بودم که ارشام بهم بگه دوست دارم وه بلاخره اون روز رسید
ارشام:ونوس یعنی چی نمیخوای ولم کنی یعنی چی دوسم نداری همش دروغ بود
ونوس:آره همش دروغ بود
ارشام:میشه از هم جدا نشیم
خیلی بهت وابسته شدم روز و شب توی ذهنمی لعنتی خیلی دوست دارم
ونوس:فقط خفه شو و از جلوی چشمام گمشو
ارشام رفت منم که خیلی خوشحال بودم و داشتم میخندیدم
رفتم مطبم راستی بهتون نگفتم من جراح هستم طبقه دوم آپارتمان بابام مطب منه
...
بلاخره کارم تموم شد از مطبم اومدم بیرون داشتم میرفتم سمت ماشینم که به ماشین با سرعت از کنارم رد شد
که باعث شد گل به لباسام بپاشه
ونوس:مگه کوری اشغال این چه طرز رانندگی هستش
از ماشین اومد پایین بدون اینکه معذرت خواهی کنه رفت
ونوس:پسره ی بیشعور
لباسمو به گند کشید
با عصبانیت رفتم خونه در خونه رو محکم کوبیدم
مامان:چیشده مامان جان چرا سر وعضت اینطوریه
ونوس:یه بیشعوری اینکارو باهام کرد
حالا بیخیال میرم لباسمو عوض کنم
مامان:باشه لباستو عوض کن بیا شام بخوریم
سر میز نشسته بودیم
بابا:طبقه سوم آپارتمان رو اجاره کردن
ونوس:عه واقعا شغلش چیه
بابا:جراح هستش اسمش هست شایان ارجمند
ونوس:واقعاااا فردا وقتی دیدمش باهاش آشنا میشم
صبح>>
لباسمو عوض کردم آرایش کردم
اماده شدم تا برم سر کار
سوار ماشین شدم و راه افتادم رسیدم مطبم
داشتم میرفتم که روی درخت یه گربه گیر کرده بود
ونوس:وااای تو چقدر نازی بزار الان میام نجاتت میدم رفتم بالای درخت گربه رو گرفتم خواستم برم پایین پام به شاخه گیر کرده بود خواستم پامو بیارم بیرون که پام سر خورد
ونوس:اااااااااااایییییی
شایان:مواظب باش
منو گرفت توی بغلش چشمامو باز کردم تا ببینم کیه
ونوس:تووووووو بزارم زمین ببینم
تو همونی هستی که اون روز لباسمو خراب کردی حتی عذر خواهی هم نکردی
شایان:میخواستی توی خیابون راه نمیرفتی از پیاده رو میرفتی
ونوس:چه پرو ای هم هستی پروووو
امیدوارم دوباره نبینمت
رمان دختر مغرور
پارت دوم
از دستشویی اومدم بیرون ولی نبود رفتم خونه گرفتم خوابیدم
مامان:ونوس ونوس مامان جان پشت تلفن با شما کار دارن
ونوس:الو
ناشناس:سلام کیفتون دست من جا مونده خانم
ونوس:شما!؟
ناشناس:دیشب همدیگرو ملاقات کردیم اگه یادت میاد
الانم لیکشن میفرستم بیا و کیفتو تحویل بگیر
ونوس:باشه الان میام
لباسمو عوض کردم رفتم
ناشناس:اینم کیفتون
ونوس:ممنون
ناشناس:من دیگه میرم خداحافظی
ونوس:میخوای با هم بریم غذا بخوریم مهمون من
یکم هم صحبت کنیم آشنا بشیم
منتظر روزی بودم که ارشام بهم بگه دوست دارم وه بلاخره اون روز رسید
ارشام:ونوس یعنی چی نمیخوای ولم کنی یعنی چی دوسم نداری همش دروغ بود
ونوس:آره همش دروغ بود
ارشام:میشه از هم جدا نشیم
خیلی بهت وابسته شدم روز و شب توی ذهنمی لعنتی خیلی دوست دارم
ونوس:فقط خفه شو و از جلوی چشمام گمشو
ارشام رفت منم که خیلی خوشحال بودم و داشتم میخندیدم
رفتم مطبم راستی بهتون نگفتم من جراح هستم طبقه دوم آپارتمان بابام مطب منه
...
بلاخره کارم تموم شد از مطبم اومدم بیرون داشتم میرفتم سمت ماشینم که به ماشین با سرعت از کنارم رد شد
که باعث شد گل به لباسام بپاشه
ونوس:مگه کوری اشغال این چه طرز رانندگی هستش
از ماشین اومد پایین بدون اینکه معذرت خواهی کنه رفت
ونوس:پسره ی بیشعور
لباسمو به گند کشید
با عصبانیت رفتم خونه در خونه رو محکم کوبیدم
مامان:چیشده مامان جان چرا سر وعضت اینطوریه
ونوس:یه بیشعوری اینکارو باهام کرد
حالا بیخیال میرم لباسمو عوض کنم
مامان:باشه لباستو عوض کن بیا شام بخوریم
سر میز نشسته بودیم
بابا:طبقه سوم آپارتمان رو اجاره کردن
ونوس:عه واقعا شغلش چیه
بابا:جراح هستش اسمش هست شایان ارجمند
ونوس:واقعاااا فردا وقتی دیدمش باهاش آشنا میشم
صبح>>
لباسمو عوض کردم آرایش کردم
اماده شدم تا برم سر کار
سوار ماشین شدم و راه افتادم رسیدم مطبم
داشتم میرفتم که روی درخت یه گربه گیر کرده بود
ونوس:وااای تو چقدر نازی بزار الان میام نجاتت میدم رفتم بالای درخت گربه رو گرفتم خواستم برم پایین پام به شاخه گیر کرده بود خواستم پامو بیارم بیرون که پام سر خورد
ونوس:اااااااااااایییییی
شایان:مواظب باش
منو گرفت توی بغلش چشمامو باز کردم تا ببینم کیه
ونوس:تووووووو بزارم زمین ببینم
تو همونی هستی که اون روز لباسمو خراب کردی حتی عذر خواهی هم نکردی
شایان:میخواستی توی خیابون راه نمیرفتی از پیاده رو میرفتی
ونوس:چه پرو ای هم هستی پروووو
امیدوارم دوباره نبینمت
۳.۴k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.