*شیرین*
*شیرین*
..........
عاقد اومده بود منو نفس یه تور سفید بالای سر عروس داماد گرفتیم دختر خاله ای مریمم قند می سابوند مریم گل وگلاب رو آورده بود بار سوم هم خونده شد ومریم همچنان ساکت بود فرزام دل تو دلش نبود یکم خم شدم واروم گفتم : مریم
فرزام : بزارید راحت باشه اروم باش عزیزم به خودت استرس نده
مریم به فرزام نگاه کرد وبا لبخند گفت : بله
قیافه فرزام دیدنی بود پیشونی مریم بوسید صدای جیغ وشوت کل سالن پر کرد مادر فرزام یه سرویس فیروزه به عروسش کادو دادبعدم که عروس وداماد حلقه دست هم کردن انقدر خوشحال بودم فقط می خندیدم صدای موزیک بلند شد ومنو نفس عروس داماد آوردیم پیست رقص خودمونم می رقصیدیم
نفس : آقا فرزام چه حسی داری
فرزام با لبخند گفت: گرانبهاترین وزیبا ترین
انقدر رقصیدیم خسته شدم ورفتم نشستم
- خسته نباشید
- مرسی
- می تونم بشینم
- البته بفرمایید
نشست لبخند کمرنگی زدم اونم لبخند زد وگفت : گردنبند قشنگی دارین
- مرسی
نگام به نفس بود شاید بیاد نجاتم بده ولی اون مشغول رقص بود
- یه سوال بپرسم
نگاش کردم وگفتم : بفرمایید
- چرا از من خوشتون نمیاد من کاربدی کردم
چقدر رک حرفشو زد خجالت کشیدم تا حالا به کسی این حس رو نداشتم ولی از اون خوشم نمیومد
- من فکر کنم جواب شما رو بدونم
متعجب نگاش کردم لبخند کمرنگی زد وگفت : شاید چون نگاه واحساس من مثله بقیه مردانیست وشما فهمیدین وبرای همین از من بدتون میاد دلیل دیگه اشم اینکه شما به شخص دیگه ای علاقه دارید .
متحیر نگاش کردم وبا لکنت گفتم : ننه ...ایینجوری نیست
- دقیقا همینجوره
- اشتباه می کنید
- اشتباه نمی کنم .پس چرا از من فرار می کنید مهمونی فرزام نیومدین دعوتتون کردیم خونمون نیومدین اومدیم خونتون رفتید خونه دوستتون
بازم بگم
لال شده بودم راست می گفت رفتارم خیلی زشت بود سعی کردم آروم باشم ولی نمی تونستم
- اگه باعث ناراحتیتون شدم یا بی احترامی کردم معذرت میخوام .من ...نمی تونم به کسی دیگه علاقمند بشم اینو خودتونم فهمیدید پس یه دوست بمونید که ازتون فرار نکنم
- انقدر وحشدناکم من که خطایی نکردم
- شاید بد نباشه بدونید چشمای سردتون که باعث میشه آدم بهتون حسی پیدا نکنه وازتون بترسه
لبخند زد وگفت: چشای من مشکلی ندارن فکر شما پیش چشای دیگه ای درگیره
بلند شد وبالبخندکمرنگی رفت یه نفس راحت کشیدم یهو دستم کشیده شد مریم بود که بازم می خواست برقصیم
محمود اومد وهمراهیم کرد
- نیستی آقا خوشگله
محمود : احساس می کنم دلم میخواد ا این شادی ها هم ما داشته باشیم
متعجب نگاش کردم خندید وگفت : اگه بگم امشب جواب بله گرفتم چی میگی
از شادی جیغ کشیدم وگفتم : کی
خندید وگفت : بعدا می فهمی
تو رو خدابگو
صدای موسیقی قطع شد وهمه نشستن نفس اومد کنارمون وگفت : چرا جیغ کشیدی ترسیدم چیزی شده باشه ولی دیدم خوشحالی
با ذوق گفتم : دایی جونم میخواد داماد بشه هیچی نمی تونست مثله این خوشحالم کنه
- شیرین جون
برگشتم و متعحب بهاره رو نگاه کردم خندید یه لیوان شربت باهاش بود ازش گرفتم وگفتم : مرسی عزیزم چرادزحمت کشیدی
- قابلی نداشت عوضش باید بوسم کنی
وای چقدر خندیدیم بهاره رو محکم بغل کردم وبوسیدمش اونم منو بوسید ودویید رفت پیش بردیا پسره بدجنس پس کار اون بود
*********
..........
عاقد اومده بود منو نفس یه تور سفید بالای سر عروس داماد گرفتیم دختر خاله ای مریمم قند می سابوند مریم گل وگلاب رو آورده بود بار سوم هم خونده شد ومریم همچنان ساکت بود فرزام دل تو دلش نبود یکم خم شدم واروم گفتم : مریم
فرزام : بزارید راحت باشه اروم باش عزیزم به خودت استرس نده
مریم به فرزام نگاه کرد وبا لبخند گفت : بله
قیافه فرزام دیدنی بود پیشونی مریم بوسید صدای جیغ وشوت کل سالن پر کرد مادر فرزام یه سرویس فیروزه به عروسش کادو دادبعدم که عروس وداماد حلقه دست هم کردن انقدر خوشحال بودم فقط می خندیدم صدای موزیک بلند شد ومنو نفس عروس داماد آوردیم پیست رقص خودمونم می رقصیدیم
نفس : آقا فرزام چه حسی داری
فرزام با لبخند گفت: گرانبهاترین وزیبا ترین
انقدر رقصیدیم خسته شدم ورفتم نشستم
- خسته نباشید
- مرسی
- می تونم بشینم
- البته بفرمایید
نشست لبخند کمرنگی زدم اونم لبخند زد وگفت : گردنبند قشنگی دارین
- مرسی
نگام به نفس بود شاید بیاد نجاتم بده ولی اون مشغول رقص بود
- یه سوال بپرسم
نگاش کردم وگفتم : بفرمایید
- چرا از من خوشتون نمیاد من کاربدی کردم
چقدر رک حرفشو زد خجالت کشیدم تا حالا به کسی این حس رو نداشتم ولی از اون خوشم نمیومد
- من فکر کنم جواب شما رو بدونم
متعجب نگاش کردم لبخند کمرنگی زد وگفت : شاید چون نگاه واحساس من مثله بقیه مردانیست وشما فهمیدین وبرای همین از من بدتون میاد دلیل دیگه اشم اینکه شما به شخص دیگه ای علاقه دارید .
متحیر نگاش کردم وبا لکنت گفتم : ننه ...ایینجوری نیست
- دقیقا همینجوره
- اشتباه می کنید
- اشتباه نمی کنم .پس چرا از من فرار می کنید مهمونی فرزام نیومدین دعوتتون کردیم خونمون نیومدین اومدیم خونتون رفتید خونه دوستتون
بازم بگم
لال شده بودم راست می گفت رفتارم خیلی زشت بود سعی کردم آروم باشم ولی نمی تونستم
- اگه باعث ناراحتیتون شدم یا بی احترامی کردم معذرت میخوام .من ...نمی تونم به کسی دیگه علاقمند بشم اینو خودتونم فهمیدید پس یه دوست بمونید که ازتون فرار نکنم
- انقدر وحشدناکم من که خطایی نکردم
- شاید بد نباشه بدونید چشمای سردتون که باعث میشه آدم بهتون حسی پیدا نکنه وازتون بترسه
لبخند زد وگفت: چشای من مشکلی ندارن فکر شما پیش چشای دیگه ای درگیره
بلند شد وبالبخندکمرنگی رفت یه نفس راحت کشیدم یهو دستم کشیده شد مریم بود که بازم می خواست برقصیم
محمود اومد وهمراهیم کرد
- نیستی آقا خوشگله
محمود : احساس می کنم دلم میخواد ا این شادی ها هم ما داشته باشیم
متعجب نگاش کردم خندید وگفت : اگه بگم امشب جواب بله گرفتم چی میگی
از شادی جیغ کشیدم وگفتم : کی
خندید وگفت : بعدا می فهمی
تو رو خدابگو
صدای موسیقی قطع شد وهمه نشستن نفس اومد کنارمون وگفت : چرا جیغ کشیدی ترسیدم چیزی شده باشه ولی دیدم خوشحالی
با ذوق گفتم : دایی جونم میخواد داماد بشه هیچی نمی تونست مثله این خوشحالم کنه
- شیرین جون
برگشتم و متعحب بهاره رو نگاه کردم خندید یه لیوان شربت باهاش بود ازش گرفتم وگفتم : مرسی عزیزم چرادزحمت کشیدی
- قابلی نداشت عوضش باید بوسم کنی
وای چقدر خندیدیم بهاره رو محکم بغل کردم وبوسیدمش اونم منو بوسید ودویید رفت پیش بردیا پسره بدجنس پس کار اون بود
*********
۹.۷k
۲۹ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.