فیک شبدر سیاه پارت۱
مکان: مطب دکتر
هیرو مخفف هیروکو
دکتر:خانم آگاوا بیاید داخل نوبت شماست
*هیرو رفت داخل*
هیرو:خانم دکتر جواب آزمایش چی هست؟
دکتر:تبریک میگم شما ۵ ماه هست باردارید!
هیرو خوشحال و هیجان زده:چیییی ۵ ماه بچه دختر هست یا پسر؟
دکتر:بچه دختر هست موندم همسرتون چه جوری تو این ۵ ماه متوجه شکم شما نشدن؟
هیرو:ولا خودمم نمیدونم😅
دکتر:خواهرم مراقب خودتون باشید این دارو ها رو هم سر ساعت بخورید و به خودتون استرس و فشار وارد نکنید مرخصی.
*هیرو داخل ماشین سمت امارت بانتن*
هیرو:چه جوری به ران بگم ۵ ماه باردار هستم ازش؟؟؟
باید قافل گیر اش کنم
اره فهمیدم
*داخل امارت بانتن رو تخت مشترکتون نشسته بودی*
هیرو:این طوری نمیشه باید داخل یه کافه که وقت من و ران باشیم سوپرایز اش کنم
ولییی تنهایی از پس این همه کار بر نمیام
باید از یکی کمک بخوام
ران که ماموریت هست ساعت ۸ میاد
ریندو تو دفتر خودش هست
به اما و سنجو هم که بگم تو یه ثانیه کل امارت خبر دار میشن
اهانننن باید به ریندو بگم اون کمکم میکنه
*هیرو رفت به ریندو گفت که عمو شده و باید بهش کمک کنه ران رو سوپرایز کنید*
ریندو:هیرو سان خیلی خوشحالم حتما برای این که ران رو قافل گیر کنی کمکت میکنم
وقت به خودت فشار نیار
هیرو:ممنونم ازت به کسی در این باره چیزی نگو باشه
ریندو:باشه
*ریندو از این که عمو شده بود خوشهال بود و میخواست جیغ بزنه😅*
ساعت ۸ شد و ران آمد
همین که ران در رو باز کرد هیرو بغل اش کرد
هیرو:سلام ران خوش آمدی
ران:سلام عزیزم
*ماچ کردن سرت*
ران:چه خبر ؟
هیرو:خیر سلامتی ماموریت چهطور بود؟
ران:مثل همیشه عالی
هیرو:عزیزم یه دوش بگیر سرحال شی بریم شام بخوریم
ران:هیرو تا وقتی تو هستی من سرحالم
*امد نزدیک ات و دستاش رو دور سرت حلقه کرد و لب هاش رو رو لباهات گذاشت و یه بوسه طولانی و شیرین تقدیمت کرد *
هیرو:خوب نمیری دوش بگیری؟
ران:رفتم
[ران دوش گرفت ساعت ۹ همه عضا اصلی کنار میز نشتن برا شام]
[عضا: اما ، دراکن، سنجو ،هیروکو ،ران ،ریندو ،مایکی ،سانزو ،کوکو ،تاکوئمی ،کاکوچو، ایزانا]
[بچه ها راستی ایزانا هم زنده هست]
اما با خنده های شیطانی:هیرو ژااان
سنجو با خنده های شیطانی:انگار یه خبرایی هست
اما:یاح یاح یاح یاح یاح😈
ریندو و هیرو داخل ذهن:نکنه فهمیدن
ران داخل ذهن:این جا چه خبر هست
__________________________________
خوب خوب اینم از پارت اول برای پارت بعد حمایت کنید
نظرتون هم داخل کامنت به من بگید
هیرو مخفف هیروکو
دکتر:خانم آگاوا بیاید داخل نوبت شماست
*هیرو رفت داخل*
هیرو:خانم دکتر جواب آزمایش چی هست؟
دکتر:تبریک میگم شما ۵ ماه هست باردارید!
هیرو خوشحال و هیجان زده:چیییی ۵ ماه بچه دختر هست یا پسر؟
دکتر:بچه دختر هست موندم همسرتون چه جوری تو این ۵ ماه متوجه شکم شما نشدن؟
هیرو:ولا خودمم نمیدونم😅
دکتر:خواهرم مراقب خودتون باشید این دارو ها رو هم سر ساعت بخورید و به خودتون استرس و فشار وارد نکنید مرخصی.
*هیرو داخل ماشین سمت امارت بانتن*
هیرو:چه جوری به ران بگم ۵ ماه باردار هستم ازش؟؟؟
باید قافل گیر اش کنم
اره فهمیدم
*داخل امارت بانتن رو تخت مشترکتون نشسته بودی*
هیرو:این طوری نمیشه باید داخل یه کافه که وقت من و ران باشیم سوپرایز اش کنم
ولییی تنهایی از پس این همه کار بر نمیام
باید از یکی کمک بخوام
ران که ماموریت هست ساعت ۸ میاد
ریندو تو دفتر خودش هست
به اما و سنجو هم که بگم تو یه ثانیه کل امارت خبر دار میشن
اهانننن باید به ریندو بگم اون کمکم میکنه
*هیرو رفت به ریندو گفت که عمو شده و باید بهش کمک کنه ران رو سوپرایز کنید*
ریندو:هیرو سان خیلی خوشحالم حتما برای این که ران رو قافل گیر کنی کمکت میکنم
وقت به خودت فشار نیار
هیرو:ممنونم ازت به کسی در این باره چیزی نگو باشه
ریندو:باشه
*ریندو از این که عمو شده بود خوشهال بود و میخواست جیغ بزنه😅*
ساعت ۸ شد و ران آمد
همین که ران در رو باز کرد هیرو بغل اش کرد
هیرو:سلام ران خوش آمدی
ران:سلام عزیزم
*ماچ کردن سرت*
ران:چه خبر ؟
هیرو:خیر سلامتی ماموریت چهطور بود؟
ران:مثل همیشه عالی
هیرو:عزیزم یه دوش بگیر سرحال شی بریم شام بخوریم
ران:هیرو تا وقتی تو هستی من سرحالم
*امد نزدیک ات و دستاش رو دور سرت حلقه کرد و لب هاش رو رو لباهات گذاشت و یه بوسه طولانی و شیرین تقدیمت کرد *
هیرو:خوب نمیری دوش بگیری؟
ران:رفتم
[ران دوش گرفت ساعت ۹ همه عضا اصلی کنار میز نشتن برا شام]
[عضا: اما ، دراکن، سنجو ،هیروکو ،ران ،ریندو ،مایکی ،سانزو ،کوکو ،تاکوئمی ،کاکوچو، ایزانا]
[بچه ها راستی ایزانا هم زنده هست]
اما با خنده های شیطانی:هیرو ژااان
سنجو با خنده های شیطانی:انگار یه خبرایی هست
اما:یاح یاح یاح یاح یاح😈
ریندو و هیرو داخل ذهن:نکنه فهمیدن
ران داخل ذهن:این جا چه خبر هست
__________________________________
خوب خوب اینم از پارت اول برای پارت بعد حمایت کنید
نظرتون هم داخل کامنت به من بگید
۲.۳k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.