دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون 🔗⛓️
⛓️🔗پارت ۲۴🔗⛓️
⛓️🤍ویو جیا 🤍⛓️
کوک: بشین اینجا برم برات لباس بیارم بپوشی باهم بریم بیرون بگردیم لواشک برات بگیرم یوری: حتما امر دیگه کوک: بیا برو کارتو بکن کوچولو تو به ما نمیخوری یوری: حواصتو جمع کنا بفهم داری با کی صحبت میکنی کوک اومد جلو صورتشو نزدیک صورتم آورد و گفت کوک: با کی دارم صحبت میکنم..هوم سعی کردم تا جایی که میتونم صورتمو ازش قایم کنم نمیدونم چرا واسه اولین بار خجالت کشیدم (ادمین: ارع جونه خودت واسه اولین بار خجاااالت کشیدی والا ما تاجایی که میدونیم هر دفعه جلوی کوک گوجه میشی یا قلبت قیلی قیلی میشه ) ( یوری: هیسسس صداتو ببر) یهو کوک دستشو گذاشت رو سرم و موهامو بهم ریخت و گفت کوک: خیله خب خجالت نکش میدونم خیلی جذابم و رفت یوری: یااا کی گفته من از تو خجالت کشیدم با اون صورتت... ولش بابا کوک رفته بود و منم تز روی بی حوصلگی گرفتم خوابیدم
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
رفتم فروشگاه که ی لباس خوشگل برای کوچولو بخرم داشتم میگشتم که ی لباس چشمو گرفت خیلی کیوت بود میدونم یوری از چیزای دارک خوشش میاد ولی بزار یزره اذیتش کنیم رفتم و اون لباس رو خریدم (اسلاید بعد) سوار ماشین شدم و راه افتادم به سمت بیمارستان رسیدم دم در بیمارستان پیاده شدم رفتم داخل بیمارستان به سمت اتاق یوری رفتم درو که باز کردم....چه انتظاری داشتین دیدم همون کوچولوی گوگولی مثل ی خرس خوابیده والا ما رفتیم واسه ایشون زحمت بکشیم نگو خانم خوابیده بود رفتم سمتش گفتم یزره اذیتش کنم شروع کردم با دماغش موهاش بازی کنم ولی بیشتر قلقلکش میدادم آخر سر بلندشد دید منم منم با خنده خرگوشی بهش نگاه کردم اونم متقابلا بهم لبخند زد عجیب بود دیدم یهو...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه♥️✨️
⛓️🔗پارت ۲۴🔗⛓️
⛓️🤍ویو جیا 🤍⛓️
کوک: بشین اینجا برم برات لباس بیارم بپوشی باهم بریم بیرون بگردیم لواشک برات بگیرم یوری: حتما امر دیگه کوک: بیا برو کارتو بکن کوچولو تو به ما نمیخوری یوری: حواصتو جمع کنا بفهم داری با کی صحبت میکنی کوک اومد جلو صورتشو نزدیک صورتم آورد و گفت کوک: با کی دارم صحبت میکنم..هوم سعی کردم تا جایی که میتونم صورتمو ازش قایم کنم نمیدونم چرا واسه اولین بار خجالت کشیدم (ادمین: ارع جونه خودت واسه اولین بار خجاااالت کشیدی والا ما تاجایی که میدونیم هر دفعه جلوی کوک گوجه میشی یا قلبت قیلی قیلی میشه ) ( یوری: هیسسس صداتو ببر) یهو کوک دستشو گذاشت رو سرم و موهامو بهم ریخت و گفت کوک: خیله خب خجالت نکش میدونم خیلی جذابم و رفت یوری: یااا کی گفته من از تو خجالت کشیدم با اون صورتت... ولش بابا کوک رفته بود و منم تز روی بی حوصلگی گرفتم خوابیدم
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
رفتم فروشگاه که ی لباس خوشگل برای کوچولو بخرم داشتم میگشتم که ی لباس چشمو گرفت خیلی کیوت بود میدونم یوری از چیزای دارک خوشش میاد ولی بزار یزره اذیتش کنیم رفتم و اون لباس رو خریدم (اسلاید بعد) سوار ماشین شدم و راه افتادم به سمت بیمارستان رسیدم دم در بیمارستان پیاده شدم رفتم داخل بیمارستان به سمت اتاق یوری رفتم درو که باز کردم....چه انتظاری داشتین دیدم همون کوچولوی گوگولی مثل ی خرس خوابیده والا ما رفتیم واسه ایشون زحمت بکشیم نگو خانم خوابیده بود رفتم سمتش گفتم یزره اذیتش کنم شروع کردم با دماغش موهاش بازی کنم ولی بیشتر قلقلکش میدادم آخر سر بلندشد دید منم منم با خنده خرگوشی بهش نگاه کردم اونم متقابلا بهم لبخند زد عجیب بود دیدم یهو...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه♥️✨️
۸.۵k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.