وقتی فقط یه آیدل بودم ...
که یهو فهمیدم طرفدارامن .
با تمام سرعتی که میتونستم به سمتی که اون پسره رفت دوییدم .
انقدر سرعتم زیاد بود که نمیتونستم وایسم همینطور میدوییدم اونا هم دنبالم بودن .
که دیدم همون پسره با یه سرعت نرمال داره راه خودشو میره . نمیتونستم وایسم برا همین با دستام کوبیدم سرشونه هاش و داد زدم ..
+: خواهش میکنم منو قایم کنننننننننننن
اونم بنده خدا مونده بود چی بگه ( بنده خدا )
روشو برگردوند به من و براید استایل بغلم کرد ( نگو که نمیدونی براید استایل چیه ..)
و برد سمت یه ماشین . فکر کنم مال خودش بود . به سرعت در کنار راننده که جای خودش بود ( یعنی همون صندلی کنار راننده ) رو برام باز کرد و منو گذاشت تو ماشین . در رو محکم بست و سریع سوار ماشین شد . دقیقا همون لحظه اون ۵ تا دختر رسیدن و تا خواستن به ماشین نزدیک بشن اون پسره پاشو روی پدال گاز فشار داد و با تمام سرعت به جلوش حرکت کرد .
+: ممنون . واقعا مث اینکه تو فرشته ی نجات منی .
-: (خندید) مث اینکه ..
یکم گذشت و اون هی توی کوچه پس کوچه ها میپیچید . خب راستش من اون کوچه هایی رو که میپیچید توشون خیلی بلد نبودم و نمیشناختم .
همه کوچه ها پر ساختمونای بلند و شیک بود . بهش گفتم ...
+: اینجا کجاست ؟
اون هیچی نگفت . دوباره همون سوالو پرسیدم که جواب داد .
اون تنها یه جواب میداد : ..
-: میفهمی ..
بقیشو فردا مینویسم ...
با تمام سرعتی که میتونستم به سمتی که اون پسره رفت دوییدم .
انقدر سرعتم زیاد بود که نمیتونستم وایسم همینطور میدوییدم اونا هم دنبالم بودن .
که دیدم همون پسره با یه سرعت نرمال داره راه خودشو میره . نمیتونستم وایسم برا همین با دستام کوبیدم سرشونه هاش و داد زدم ..
+: خواهش میکنم منو قایم کنننننننننننن
اونم بنده خدا مونده بود چی بگه ( بنده خدا )
روشو برگردوند به من و براید استایل بغلم کرد ( نگو که نمیدونی براید استایل چیه ..)
و برد سمت یه ماشین . فکر کنم مال خودش بود . به سرعت در کنار راننده که جای خودش بود ( یعنی همون صندلی کنار راننده ) رو برام باز کرد و منو گذاشت تو ماشین . در رو محکم بست و سریع سوار ماشین شد . دقیقا همون لحظه اون ۵ تا دختر رسیدن و تا خواستن به ماشین نزدیک بشن اون پسره پاشو روی پدال گاز فشار داد و با تمام سرعت به جلوش حرکت کرد .
+: ممنون . واقعا مث اینکه تو فرشته ی نجات منی .
-: (خندید) مث اینکه ..
یکم گذشت و اون هی توی کوچه پس کوچه ها میپیچید . خب راستش من اون کوچه هایی رو که میپیچید توشون خیلی بلد نبودم و نمیشناختم .
همه کوچه ها پر ساختمونای بلند و شیک بود . بهش گفتم ...
+: اینجا کجاست ؟
اون هیچی نگفت . دوباره همون سوالو پرسیدم که جواب داد .
اون تنها یه جواب میداد : ..
-: میفهمی ..
بقیشو فردا مینویسم ...
۳.۳k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.