وقـتـیـ مـنـشـیـ شـرکـتـشـ بـودیـ...
وقـتـیـ مـنـشـیـ شـرکـتـشـ بـودیـ...
پارت آخر
ات:هیچی
(ات رسید به خونش)
خلاصه میکنم
ادمین:زندگی برای این دو کفتر عاشق شیرین بود روز ها شب ها ماه ها کنار هم میموندن اما این دو نفر با تمام سختی ها ناراحتی ها بازم از زندگیشون راضی بودن ولی با اتفاقی که افتاد زندگی هردوشون کامل تغییر کرد
جیمین:حالا من از دستتون چیکار کنم تمام مال و اموالمو بخاطر شما به درد نخور ها از دستت دادم(داد)
کارکنان شرکت:........
جیمین:یعنی توف تو این شانس
کارکنان شرکت:.........
ات:جیمین با عصبانیت داشت سر تک تکمون داد میزد ولی نمیدونم چرا تمام کارکنان دور من حلقه کردند و جیمین دستشو تو جیبش کرد و یه جعبه کوچیک قرمز رنگ رو بیرون آورد که ناگهان جلوم زانو زد و...
جیمین:ات حاظری با من ازدواج کنی؟ تمام این حرفام جزئی از نقشم بود اصلا من مال و اموالمو از دست ندادم
ات:چ.چی(ذوق و بغض)
جیمین:عشقم لطفا قبول کن تو تنها کسی هستی که کمکم کردی از جولیا جداشم و بندازمش گوشه زندان تو تنها کسی هستی که هميشه نگرانمه و تنها کسی که همیشه بفکر من بود و هست فقط تویی کسی دیگهای نیست دیگه منم زدم به سیم آخر گفتم ازت خواستگاری کنم حالا نظرت چیه با من ازدواج میکنی؟
ات:م..من..قبول میکنم(اشک ذوق)
جیمین:(انگشتر رو وارد انگشت ات کرد)
کارکنا:هووووووووو جیغغغغغغغغغ عررررررررررر لیلییییییییی
ادمین:بلاخره این دو نفر زیر یک سقف برای همیشه زندگی کردند
پارت آخر
ات:هیچی
(ات رسید به خونش)
خلاصه میکنم
ادمین:زندگی برای این دو کفتر عاشق شیرین بود روز ها شب ها ماه ها کنار هم میموندن اما این دو نفر با تمام سختی ها ناراحتی ها بازم از زندگیشون راضی بودن ولی با اتفاقی که افتاد زندگی هردوشون کامل تغییر کرد
جیمین:حالا من از دستتون چیکار کنم تمام مال و اموالمو بخاطر شما به درد نخور ها از دستت دادم(داد)
کارکنان شرکت:........
جیمین:یعنی توف تو این شانس
کارکنان شرکت:.........
ات:جیمین با عصبانیت داشت سر تک تکمون داد میزد ولی نمیدونم چرا تمام کارکنان دور من حلقه کردند و جیمین دستشو تو جیبش کرد و یه جعبه کوچیک قرمز رنگ رو بیرون آورد که ناگهان جلوم زانو زد و...
جیمین:ات حاظری با من ازدواج کنی؟ تمام این حرفام جزئی از نقشم بود اصلا من مال و اموالمو از دست ندادم
ات:چ.چی(ذوق و بغض)
جیمین:عشقم لطفا قبول کن تو تنها کسی هستی که کمکم کردی از جولیا جداشم و بندازمش گوشه زندان تو تنها کسی هستی که هميشه نگرانمه و تنها کسی که همیشه بفکر من بود و هست فقط تویی کسی دیگهای نیست دیگه منم زدم به سیم آخر گفتم ازت خواستگاری کنم حالا نظرت چیه با من ازدواج میکنی؟
ات:م..من..قبول میکنم(اشک ذوق)
جیمین:(انگشتر رو وارد انگشت ات کرد)
کارکنا:هووووووووو جیغغغغغغغغغ عررررررررررر لیلییییییییی
ادمین:بلاخره این دو نفر زیر یک سقف برای همیشه زندگی کردند
۳.۲k
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.