موسیقی عشق p2
ویو رز
از فرودگاه اومدم بیرون و تاکسی گرفتم و رفتم خونه ی که از قبل آمادش کرده بودم...من فقط به خاطر تحصیل موسیقی اومدم کره چون توی ایران هیچ جایی برای من نبود و من برای دل خودم فقط تمرین می کردم...مهم تر از اون نمیتونستم بخونم...نمی خواستم آرزوهام توی وجودم به یه عقده تبدیل بشن...
دیگه الان شب شده بود رفتم توی خونه و اولین کاری که کردم رفتم سمت پیانوی جدیدم...دلم برای پیانوی قبلیم تنگ میشه ولی خب چه میشه کرد...درشو باز کردم و شروع کردم به زدن آهنگ نوکتورن۲۰(بچه ها این آهنگ به طرز عجیییبی قشنگه)
ولی بعد از یه مدت زنگ خورد....آها پیک غذاعه
از روی پیانو بلند شدم ولی وقتی پشت سرم و دیدم متوجه یکی شدم که بهم خیره شده بود...نمیدونم ولی احساس می کنم با نگاه کردن بهش دارم به صفحه ی نت یک آهنگ خیره میشم...نت هایی که روی صفحست، آهنگی رو ساختن که تا به حال من به عمرم ندیده بودم...آره...آهنگ دیدنی نیست شنیدنیه....ولی من برای اولین بار یک آهنگ رو دیدم....که پیک دوباره زنگ زد...دروغ چرا؟دلم برای پولم سوخت...با خودم گفتم اگه قرار همین طور نگاش کنم هم پولم رو از دست دادم هم امشب با شکم خالی می خوابم پس رفتم و غذا رو تحویل گرفتم.
پرش زمانی به ۱۲ شب.
ویو رز
صاحب آپارتمان گفته بود ساعت دوازه ماشین زباله ای میاد منم آشغالا رو برداشتم و رفتم بیرون سمت آسانسور خواستم دکمه رو بزنم که همزمان یکی دیگه هم دستش خورد روی دست من..مثل اینکه اونم می خواست دکمه ی آسانسور رو فشار بده..
ویو کوک بعد اینکه اون دختر رفت رفتم داخل تا اینکه ساعت ۱۲ شب شد...تهیونگ نبود که آشغالا رو بره بزاره منم داشتم از بوشون خفه می شدم پس رفتم برشون داشتم و رفتم بیردن دم آسانسور...خواستم دکمه رو فشار بدم که دستم رفت رو دست کسی...نگاش که کردم دیدم تا همون دخترست...سریع دستمو کشیدم
کوک:عذر می خوام
رز:نه من عذر می خوام....خب بالا خره شما دکمه رو میزنید یا من؟
کوک:اگه می خواید خودتون بزنید.
رز:خیل خب باشه
و دکمه رو فشار دار در آسانسور باز شد..دوباره خواستیم بریم داخل که دوتایی باهم رفتیم که مجموع عرض شونه های مون از در آسانسور رد نشد( به عبارتی دیگه خوردن به هم دیگه)
رز:عذرمیخوام شما بفرمایید
کوک:نه شما بفرمایید
رز:دفعه ی قبلی من دکمه رو زدم حالا هم شما اول برید.
کوک:حالا که اسرار دارید مشکلی نیست.
بعد رفتم داخل که اونم بعد از من اومد تو و در آسانسور بسته شد..
کوک:شما هم میرید پارکینک؟
رز:بله
ویو رز
منتظر بودیم که بریم آسانسور بره طبقه ی پایین ولی آشغالا ی من و اون واقعا بوی بدی درست کرده بود...بعد دیدم اونم داره اذیت میشه از بو بعد با خودم گفتم نکنه فک کنه بوی منه
همزمان
رز:بوی من نیست
کوک:بوی آشغالاست
از این هماهنگی خندم گرفت
کوک
وقتی همزمان گفتیم خندش گرفت
خیلی وقت بود که توی این دنیا یه خنده از ته دل ندیده بودم...انگار که خدا کل بهشت رو توی خندش جا داده...ما همه اینجا به فکر اینیم که کارای خوب انجام بدیم و بعدش توی اون دنیا به بهشت بریم...دریغ از اینکه هر انسانی بهشت خودش رو توی این دنیا داره فقط باید پیداش کنه ولی جهنمش میشه از دست دادن بهشت.
لاااااایککک کنییییدددد
با تشکر🙏🏻🙂
از فرودگاه اومدم بیرون و تاکسی گرفتم و رفتم خونه ی که از قبل آمادش کرده بودم...من فقط به خاطر تحصیل موسیقی اومدم کره چون توی ایران هیچ جایی برای من نبود و من برای دل خودم فقط تمرین می کردم...مهم تر از اون نمیتونستم بخونم...نمی خواستم آرزوهام توی وجودم به یه عقده تبدیل بشن...
دیگه الان شب شده بود رفتم توی خونه و اولین کاری که کردم رفتم سمت پیانوی جدیدم...دلم برای پیانوی قبلیم تنگ میشه ولی خب چه میشه کرد...درشو باز کردم و شروع کردم به زدن آهنگ نوکتورن۲۰(بچه ها این آهنگ به طرز عجیییبی قشنگه)
ولی بعد از یه مدت زنگ خورد....آها پیک غذاعه
از روی پیانو بلند شدم ولی وقتی پشت سرم و دیدم متوجه یکی شدم که بهم خیره شده بود...نمیدونم ولی احساس می کنم با نگاه کردن بهش دارم به صفحه ی نت یک آهنگ خیره میشم...نت هایی که روی صفحست، آهنگی رو ساختن که تا به حال من به عمرم ندیده بودم...آره...آهنگ دیدنی نیست شنیدنیه....ولی من برای اولین بار یک آهنگ رو دیدم....که پیک دوباره زنگ زد...دروغ چرا؟دلم برای پولم سوخت...با خودم گفتم اگه قرار همین طور نگاش کنم هم پولم رو از دست دادم هم امشب با شکم خالی می خوابم پس رفتم و غذا رو تحویل گرفتم.
پرش زمانی به ۱۲ شب.
ویو رز
صاحب آپارتمان گفته بود ساعت دوازه ماشین زباله ای میاد منم آشغالا رو برداشتم و رفتم بیرون سمت آسانسور خواستم دکمه رو بزنم که همزمان یکی دیگه هم دستش خورد روی دست من..مثل اینکه اونم می خواست دکمه ی آسانسور رو فشار بده..
ویو کوک بعد اینکه اون دختر رفت رفتم داخل تا اینکه ساعت ۱۲ شب شد...تهیونگ نبود که آشغالا رو بره بزاره منم داشتم از بوشون خفه می شدم پس رفتم برشون داشتم و رفتم بیردن دم آسانسور...خواستم دکمه رو فشار بدم که دستم رفت رو دست کسی...نگاش که کردم دیدم تا همون دخترست...سریع دستمو کشیدم
کوک:عذر می خوام
رز:نه من عذر می خوام....خب بالا خره شما دکمه رو میزنید یا من؟
کوک:اگه می خواید خودتون بزنید.
رز:خیل خب باشه
و دکمه رو فشار دار در آسانسور باز شد..دوباره خواستیم بریم داخل که دوتایی باهم رفتیم که مجموع عرض شونه های مون از در آسانسور رد نشد( به عبارتی دیگه خوردن به هم دیگه)
رز:عذرمیخوام شما بفرمایید
کوک:نه شما بفرمایید
رز:دفعه ی قبلی من دکمه رو زدم حالا هم شما اول برید.
کوک:حالا که اسرار دارید مشکلی نیست.
بعد رفتم داخل که اونم بعد از من اومد تو و در آسانسور بسته شد..
کوک:شما هم میرید پارکینک؟
رز:بله
ویو رز
منتظر بودیم که بریم آسانسور بره طبقه ی پایین ولی آشغالا ی من و اون واقعا بوی بدی درست کرده بود...بعد دیدم اونم داره اذیت میشه از بو بعد با خودم گفتم نکنه فک کنه بوی منه
همزمان
رز:بوی من نیست
کوک:بوی آشغالاست
از این هماهنگی خندم گرفت
کوک
وقتی همزمان گفتیم خندش گرفت
خیلی وقت بود که توی این دنیا یه خنده از ته دل ندیده بودم...انگار که خدا کل بهشت رو توی خندش جا داده...ما همه اینجا به فکر اینیم که کارای خوب انجام بدیم و بعدش توی اون دنیا به بهشت بریم...دریغ از اینکه هر انسانی بهشت خودش رو توی این دنیا داره فقط باید پیداش کنه ولی جهنمش میشه از دست دادن بهشت.
لاااااایککک کنییییدددد
با تشکر🙏🏻🙂
۴.۰k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.