لینو:
لینو:
دیروز داشتم تو خیابون راه میرفتم که اتفاقی به یه پسر برخوردم و قهوه اش ریخت رو لباسش
لینو: جلوت و نگاه کن
اون: ببخشید
بهش نگاه انداختم دیدم قهوه اش ریخته رو لباسش و برعکس تقصیر من بود
لینو: نه من معذرت میخوام میخواید لباستون و بدین من براتون بدم خشک شویی یه لباس دیگه هم براتون میخرم
اون: نه مرسی من دیرم شده (دوید رفت)
پسره کیوت بود چقدر
لینو: هی لوکا بیا ( لوکا دستیار لینو عه)
لوکا: بله آقا
لینو: میشه برام اطلاعات اون پسره رو در بیاریکه الان رفت
لوکا: چشم
و لینو رفت توی کافه که از اول میخواست بره تا قرارداد ببنده...
____________
بقیش جمعه ی دیگه میدونم بد شد ولی خب
دیروز داشتم تو خیابون راه میرفتم که اتفاقی به یه پسر برخوردم و قهوه اش ریخت رو لباسش
لینو: جلوت و نگاه کن
اون: ببخشید
بهش نگاه انداختم دیدم قهوه اش ریخته رو لباسش و برعکس تقصیر من بود
لینو: نه من معذرت میخوام میخواید لباستون و بدین من براتون بدم خشک شویی یه لباس دیگه هم براتون میخرم
اون: نه مرسی من دیرم شده (دوید رفت)
پسره کیوت بود چقدر
لینو: هی لوکا بیا ( لوکا دستیار لینو عه)
لوکا: بله آقا
لینو: میشه برام اطلاعات اون پسره رو در بیاریکه الان رفت
لوکا: چشم
و لینو رفت توی کافه که از اول میخواست بره تا قرارداد ببنده...
____________
بقیش جمعه ی دیگه میدونم بد شد ولی خب
۷۷
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.