وقتی همه کاری می کنه که عاشق زندگیت شی ولی! پارت 8
ات:بازم رنگ مشکیو انتخاب کردم نمی دونم چرا انقد دوسش دارم
_فردا صبح
سوریا : اتتتتتتت پاشوووووووو باید همرام بیای لباس بگیرم
ات:اَه یه روز راحتم نداریم دست سوریا رو از رو شونم کنار زدم و بلند شدم نشستم رو تخت و سرمو انداختم پایین و یه حرفاش گوش می دادم واي خب چی میشه آنلاین خرید کنه هوف سرمو به معنی تایید نشون دادم و رفتم دست و صورتم رو شستم و بقیه کارامو کردم
(مکان :مرکز خرید)
مون: این چطوره سوریا این دیگه باید اوکی باشه نه ات تو چی میگیین خوبه نه؟
لباس اسلاید دو : ات
لباس اسلاید سه: سوریا
لباس اسلاید چهار :مون
ات: کلافه بودم از بس راه رفته بودیم واي پاهام داشت می پوکید برا یه مهمونی سادههه این همه خرید ولی خب درعوض لباسای خوشگلی هم خریدن که باهاش دل هر پسری رو میبردن رفتیم ناهار مون رو سفارش دادیم که گوشیم زنگ خورد داداش سوک بود چه کاربردی داره این زنگ گوشی آخه گوشی رو دادم به سوریا که جواب بده
جونگ سوک : یااااا ات چرا گوشی تو جواب نمیدی
سوریا :اوپااااااااا چی شده یادی از ما کردی
جونگ سوک: اَه یادم رفته بود نباید زنگ بزنم
سوریا : کاری داشتی زنگ زدی اوپا آخه ما الان خیلی نمی تونیم حرف بزنیم
جونگ سوک : یعنی میگین وقت هم ندارین یه لحظه بیاین دنبال من فرودگاه؟
سوریا : واقعااااااا؟؟؟ وایییییییییییی این چند روز همش خبرای خوب میرسه چه افتخار بیشتر از ایننننن حتما چشم
جونگ سوک : به اتم بگو حتما جبران کاراشو می کنما بدون تلافی نمی زارم
سوریا : باشه باشه فعلا
جونگ سوک: بای
سوریا : خب بچ باید وسایلا رو جمع کنیم بریم فرودگاه که مهمون داریم
مون: داره میاد؟
سوریا : اوم
GN☕️
_فردا صبح
سوریا : اتتتتتتت پاشوووووووو باید همرام بیای لباس بگیرم
ات:اَه یه روز راحتم نداریم دست سوریا رو از رو شونم کنار زدم و بلند شدم نشستم رو تخت و سرمو انداختم پایین و یه حرفاش گوش می دادم واي خب چی میشه آنلاین خرید کنه هوف سرمو به معنی تایید نشون دادم و رفتم دست و صورتم رو شستم و بقیه کارامو کردم
(مکان :مرکز خرید)
مون: این چطوره سوریا این دیگه باید اوکی باشه نه ات تو چی میگیین خوبه نه؟
لباس اسلاید دو : ات
لباس اسلاید سه: سوریا
لباس اسلاید چهار :مون
ات: کلافه بودم از بس راه رفته بودیم واي پاهام داشت می پوکید برا یه مهمونی سادههه این همه خرید ولی خب درعوض لباسای خوشگلی هم خریدن که باهاش دل هر پسری رو میبردن رفتیم ناهار مون رو سفارش دادیم که گوشیم زنگ خورد داداش سوک بود چه کاربردی داره این زنگ گوشی آخه گوشی رو دادم به سوریا که جواب بده
جونگ سوک : یااااا ات چرا گوشی تو جواب نمیدی
سوریا :اوپااااااااا چی شده یادی از ما کردی
جونگ سوک: اَه یادم رفته بود نباید زنگ بزنم
سوریا : کاری داشتی زنگ زدی اوپا آخه ما الان خیلی نمی تونیم حرف بزنیم
جونگ سوک : یعنی میگین وقت هم ندارین یه لحظه بیاین دنبال من فرودگاه؟
سوریا : واقعااااااا؟؟؟ وایییییییییییی این چند روز همش خبرای خوب میرسه چه افتخار بیشتر از ایننننن حتما چشم
جونگ سوک : به اتم بگو حتما جبران کاراشو می کنما بدون تلافی نمی زارم
سوریا : باشه باشه فعلا
جونگ سوک: بای
سوریا : خب بچ باید وسایلا رو جمع کنیم بریم فرودگاه که مهمون داریم
مون: داره میاد؟
سوریا : اوم
GN☕️
۴۱.۴k
۲۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.