کافه پروکوپ فصل اول/پارت ۸
از زبان جونگکوک:
روز بعد رفتم سر کلاس که کاترین با تعجب نگام کرد و گفت: تو اینجا چیکار میکنی؟
جونگکوک: خب اومدم سر کلاسم دیگه
کاترین: این درس برای ترم یکه نه تو
جونگکوک: اون موقع به زرنگی الان نبودم نتونستم این درسو پاس کنم گذاشتمش برای ترم بالا
کاترین: باشه پس خوش اومدی به کلاس ما
جونگکوک: میتونم پیش تو بشینم چون تو این کلاس فقط تورو میشناسم
کاترین: آره حتما بشین...
کنارش نشستم و تا استاد نیومده بود یکم حرف زدیم از حرف زدن باهاش لذت میبردم حالم خوب میشد بعد که استاد اومد از ترس اینکه استاد بهم نگه دیگه نیا سر کلاس چیزی نگفتم؛ کلاس خسته کننده بود چون خیلی برام ساده و ابتدایی بود ولی وانمود میکردم دارم گوش میکنم اما در واقع حواسم پیش کاترین بود بعد تموم شدن کلاس چون من کلاس دیگه ای نداشتم باهاش خداحافظی کردم و گفتم میشه امشب به شام دعوتت کنم؟
کاترین: به چه مناسبت؟
جونگکوک: میخوام باهات حرف بزنم
کاترین یکم فکر کرد و گفت : باشه ولی من برای شام نمیتونم بیام چون تا ده توی کافه هستم
جونگکوک: خب پس بعد از کارت میام دنبالت میریم بیرون
کاترین: باشه قبوله
جونگکوک: پس شب می بینمت
کاترین: فعلا
رفتم خونه وقتی رسیدم خونه دیدم کسی نیس زنگ زدم به جیمین و گفتم: جیمینا شماها کجایین؟
جیمین: من با دوستام اومدم بیرون ولی تهیونگ پیش من نیس البته به احتمال زیاد پیش ژانته
جونگکوک: کی میاین؟ من شب میزنم بیرون ازتون کمک میخوام
جیمین: کمک؟ آخ جون در زمینه روابط عاشقانه من استادم من یه ساعت دیگه میام تهیونگم هرجا باشه پیداش میکنم میارمش
جونگکوک: دمت گرم منتظرم...
با خودم گفتم تا اون دوتا نیومدن برم یه دوش بگیرم چون برسن کلی اذیت میکنن رفتم حموم و نیم ساعت بعد اومدم بیرون حولم تنم بود رفتم آشپزخونه یه قهوه درست کنم تا قهوم آماده شد و یکم با گوشیم ور رفتم اونام اومدن تا منو دیدن باز شروع کردن:
تهیونگ: اوه موسیو جئون رو ببین چه به خودش رسیده امشب چه خبره؟
جیمین: سر قرار میری آره؟
جونگکوک: آره مگه شماها نبودین که میگفتین چرا قرار نمیذاری
تهیونگ: خب آره ما از این موضوع خیلیم خوشحالیم
جونگکوک: پس بیاین بشینین بهم بگین چجوری باید بهش بگم ازش خوشم اومده
جیمین: اول از همه باید یه لباس مناسب انتخاب کنی برای قرارت
تهیونگ: اول برو ببینم میخوای چی بپوشی...
رفتم اتاقمو لباسی که فک میکردم مناسبه رو پوشیدم ولی همش ایراد میگرفتن ده دست لباس عوض کردم تا بلاخره به نتیجه رسیدن بعدش قرار شد نحوه پیشنهاد دادنو بهم بگن که سر اونم خودشون دوتایی دعواشون شد من تصمیم گرفتم خودم این قضیه رو حل کنم...
از زبان کاترین:
با جونگکوک قرار داشتم امشب باید یه لباس مناسب میپوشیدم...
روز بعد رفتم سر کلاس که کاترین با تعجب نگام کرد و گفت: تو اینجا چیکار میکنی؟
جونگکوک: خب اومدم سر کلاسم دیگه
کاترین: این درس برای ترم یکه نه تو
جونگکوک: اون موقع به زرنگی الان نبودم نتونستم این درسو پاس کنم گذاشتمش برای ترم بالا
کاترین: باشه پس خوش اومدی به کلاس ما
جونگکوک: میتونم پیش تو بشینم چون تو این کلاس فقط تورو میشناسم
کاترین: آره حتما بشین...
کنارش نشستم و تا استاد نیومده بود یکم حرف زدیم از حرف زدن باهاش لذت میبردم حالم خوب میشد بعد که استاد اومد از ترس اینکه استاد بهم نگه دیگه نیا سر کلاس چیزی نگفتم؛ کلاس خسته کننده بود چون خیلی برام ساده و ابتدایی بود ولی وانمود میکردم دارم گوش میکنم اما در واقع حواسم پیش کاترین بود بعد تموم شدن کلاس چون من کلاس دیگه ای نداشتم باهاش خداحافظی کردم و گفتم میشه امشب به شام دعوتت کنم؟
کاترین: به چه مناسبت؟
جونگکوک: میخوام باهات حرف بزنم
کاترین یکم فکر کرد و گفت : باشه ولی من برای شام نمیتونم بیام چون تا ده توی کافه هستم
جونگکوک: خب پس بعد از کارت میام دنبالت میریم بیرون
کاترین: باشه قبوله
جونگکوک: پس شب می بینمت
کاترین: فعلا
رفتم خونه وقتی رسیدم خونه دیدم کسی نیس زنگ زدم به جیمین و گفتم: جیمینا شماها کجایین؟
جیمین: من با دوستام اومدم بیرون ولی تهیونگ پیش من نیس البته به احتمال زیاد پیش ژانته
جونگکوک: کی میاین؟ من شب میزنم بیرون ازتون کمک میخوام
جیمین: کمک؟ آخ جون در زمینه روابط عاشقانه من استادم من یه ساعت دیگه میام تهیونگم هرجا باشه پیداش میکنم میارمش
جونگکوک: دمت گرم منتظرم...
با خودم گفتم تا اون دوتا نیومدن برم یه دوش بگیرم چون برسن کلی اذیت میکنن رفتم حموم و نیم ساعت بعد اومدم بیرون حولم تنم بود رفتم آشپزخونه یه قهوه درست کنم تا قهوم آماده شد و یکم با گوشیم ور رفتم اونام اومدن تا منو دیدن باز شروع کردن:
تهیونگ: اوه موسیو جئون رو ببین چه به خودش رسیده امشب چه خبره؟
جیمین: سر قرار میری آره؟
جونگکوک: آره مگه شماها نبودین که میگفتین چرا قرار نمیذاری
تهیونگ: خب آره ما از این موضوع خیلیم خوشحالیم
جونگکوک: پس بیاین بشینین بهم بگین چجوری باید بهش بگم ازش خوشم اومده
جیمین: اول از همه باید یه لباس مناسب انتخاب کنی برای قرارت
تهیونگ: اول برو ببینم میخوای چی بپوشی...
رفتم اتاقمو لباسی که فک میکردم مناسبه رو پوشیدم ولی همش ایراد میگرفتن ده دست لباس عوض کردم تا بلاخره به نتیجه رسیدن بعدش قرار شد نحوه پیشنهاد دادنو بهم بگن که سر اونم خودشون دوتایی دعواشون شد من تصمیم گرفتم خودم این قضیه رو حل کنم...
از زبان کاترین:
با جونگکوک قرار داشتم امشب باید یه لباس مناسب میپوشیدم...
۵.۰k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.