چند پارتی تهکوک
ویو ته :
خسته و کوفته به یه دیوار سرد لم داده بودم و خریدار هارو نگاه میکردم
زندگی ازین کسل کننده تر؟!
پوففف
اهی سرد بیرون دادم و چشمم به یه مرد سیاه پوش افتاد
- اوی خوک کله گنده اون مشتری رو ببین
٪ درست حرف بزن
- فروشنده ها لیاقت ندارن
٪ عه؟
فروشنده جلوی تهیونگ وایمیسه و بال ته رو توی دست هاش فشار میده
تهیونگ داد میزنه " اگر به خاطر اون بال لعنتی نبود الان پامو باز میکردم و میرفتم ! "
+اوی فروشنده
٪ به به بالاخره یه مشتری! عجب مشتری ای-
+ چنده؟
٪ دوتا سکه ی نقره
جونگکوک دوتا سکه نقره میندازه کف دست فروشنده
+فک نمیکنی واسه همچین جنسی کم میگیری؟
جونگکوک سمت ته راه میره
- اون کلاغ ! نزدیک نشو من میونه ی خوبی با ادما ند-
جونگکوک بال های سیاه و ترسناکشو نشون میده و چشم هاش سرخ میشن
+ اینوها بال و چشم یه انسانه؟؟
ته اروم میشه و حرفی نمیزنه
+ راه بیوفت خیلی کار داریم خوشکل
- من باید یه کاری رو تموم کنم
+ اوم؟
تهیونگ دست چپشو پایین میبره و انگشت هاشو فاصله میده ، بعد از جذب و متصل شدن ذره ها شمشیر درخشانی ظاهر میشه
+اوهو! پس اینم داری
- فک کردی یه پری خدمتکارم؟ تچ؛
+ تاحالا پری اینجوری ندیدمم(پوف خنده
- تچچچچچ
تهیونگ برمیگرده و میبینه فروشنده فرار کرده
- شکارم فرار کردددددد
+ تقصیر خودته
- نخیر تقص- اخخخ
جونگکوک بال تهیونگو توی دستاش فشار داد
+شوخی بسه راه بیوفت
- من کلی سوال دارممممم
.....
چطور بود؟
خسته و کوفته به یه دیوار سرد لم داده بودم و خریدار هارو نگاه میکردم
زندگی ازین کسل کننده تر؟!
پوففف
اهی سرد بیرون دادم و چشمم به یه مرد سیاه پوش افتاد
- اوی خوک کله گنده اون مشتری رو ببین
٪ درست حرف بزن
- فروشنده ها لیاقت ندارن
٪ عه؟
فروشنده جلوی تهیونگ وایمیسه و بال ته رو توی دست هاش فشار میده
تهیونگ داد میزنه " اگر به خاطر اون بال لعنتی نبود الان پامو باز میکردم و میرفتم ! "
+اوی فروشنده
٪ به به بالاخره یه مشتری! عجب مشتری ای-
+ چنده؟
٪ دوتا سکه ی نقره
جونگکوک دوتا سکه نقره میندازه کف دست فروشنده
+فک نمیکنی واسه همچین جنسی کم میگیری؟
جونگکوک سمت ته راه میره
- اون کلاغ ! نزدیک نشو من میونه ی خوبی با ادما ند-
جونگکوک بال های سیاه و ترسناکشو نشون میده و چشم هاش سرخ میشن
+ اینوها بال و چشم یه انسانه؟؟
ته اروم میشه و حرفی نمیزنه
+ راه بیوفت خیلی کار داریم خوشکل
- من باید یه کاری رو تموم کنم
+ اوم؟
تهیونگ دست چپشو پایین میبره و انگشت هاشو فاصله میده ، بعد از جذب و متصل شدن ذره ها شمشیر درخشانی ظاهر میشه
+اوهو! پس اینم داری
- فک کردی یه پری خدمتکارم؟ تچ؛
+ تاحالا پری اینجوری ندیدمم(پوف خنده
- تچچچچچ
تهیونگ برمیگرده و میبینه فروشنده فرار کرده
- شکارم فرار کردددددد
+ تقصیر خودته
- نخیر تقص- اخخخ
جونگکوک بال تهیونگو توی دستاش فشار داد
+شوخی بسه راه بیوفت
- من کلی سوال دارممممم
.....
چطور بود؟
۴.۳k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.