من فقط یه فن گرل بودم(:💜《18》
ماشین هارو دیدن همه خوشحال به سمت ماشین ها حرکت کردن
(بچه ها یه نکته سوآ بود؟ اون الان منیجر میساکیه و خب اونجا هست)
اعضا مشغول حرف زدن با منیجراشون بودن و میساکی هم به اونا نگاه میکرد که با صدای جیغ یه نفر به خودش اومد.
سوآ:مییییساااااااکیییییی جونم وای نونا دلم برات تنگ شده بود.....
و محکم به سمت میساکی قدم برداشت و بغلش کرد
میساکی هم که از شوک در اومده بود گفت:وای اونی دلم برات یه ذره شده بود......
اعضا با سروصدای این دو توجهشون به اونا جلب شده بود
ذهن یونگی:
"وای چه دختره خوشگله چقد معصوم و با نمکه کیوت"
جیمین:خب...اهم اهم خانم پارک معرفی نمیکنید؟(به لحن دلخور و قهر)
میساکی:خب منیجر و همینطور بستم سوآ....
جیمین:او پس.که اینطور...بست دیگه؟بعد من اینجا پشمم دختره ی پرو ؟؟؟؟؟؟؟؟(با لحن حسودی بامزه)
اعضا همه به حرکت جیمین خندیدن.......
سوآ:اصن مال خودت دختره پرو(با لحن شوخی)
میساکی:یاااا نامرد آدم فروش....جیمینا تو که میدونی چقد دوست دارم نه؟؟؟؟
منیجر بی تی اس:خب خانم پارک شما به هتلتون میرید و ما هم با اعضا به هتلمون میریم.....بعد از اینکه چند روزی استراحت کردید و ژاپن رو گشتید و کنسرت هارو برگزار کردید کنسرت رو که آهنگ مشترک شما و اعضا توش هست رو برگذار میکنیم.......
میساکی:کدوم اهنگ ما که هنوز ننوشتیم
منیجر:آقای مین نوشتن شما فقط حفظ میکنید
میساکی:اوکی.ممنون:)
همه سوار شدن و به سمت هتل حرکت کردن(جدا ها از بی تی اس جدا شد هتل ها برای اینکه شایعه پخش نشه جدا بود)
"ماشین میساکی"
سوآ:خب خانم خانما بعد از اینکه استراحت کردی باید کل ماجرای جنگل رو برام تعریف کنی...قبول؟
میساکی:باشه قبول.ولی الان خیلی خستم......
دیگه بینشون صحبتی نشد.....
صدای رعد و برق اومد و بارون شدیدی شروع به باریدن کرد
میساکی که عاشق رعد و برق و بارون بود شیشه ماشین رو پایین داد و خم شد به بیرون جوری که دستاش باز بود و صورتش رو به آسمون.....
سوآ چیزی نگفت اون میدونست دوستش چقد عاشق بارونه و از این کارا زیاد میکنه پس حرفی نزد........
رسیدن به هتل(روبروی هتل یه پارک خیلی معروف توی ژاپن هستش)
از ماشین پیاده شدن....سوآ سمت هتل رفت ولی میساکی دنبالش نرفت
سوآ:میدونم چی میخوای ولی بیخیال تو ۵ روزه تو جنگلی الان خسته ای بزار بعدا....
میساکی:نه الان میخوام بارون اولیه که بعد سال ها تو ژاپن دیدم الان ذهنم درگیره آرامش میخوام.....
سوآ که میدونست چقدر دوست لجبازی داره حرفی نزد و وارد هتل شد نگران این نبود که توی پارک کسی میساکی رو بشناسه چون تو این هوا تنها رفیق خل خودش بیرون میرفت
میساکی که لباسش خیلی نازک بود(اسلاید 2)کفش هاش رو هم درآورد و شروع کرد توی اون پارک قدم زدن حدس سوآ درست بود هیچکس داخل پارک نبود که دیوونه بازی های آیدل مشهور رو ببینه...... درسته اون آیدل بود ولی احساس داشت و عادت های عجیب
روی زمین دراز کشید و بارون هر لحظه شدید تر میشد
یه دفعه احساس کرد دیگه خیس نمیشه چشماش رو باز کرد که با یه چتر بالاسرش مواجه شد...........................
پایان پارت《18》
امیدوارم خوشتون اومده باشه:)))))))
(بچه ها یه نکته سوآ بود؟ اون الان منیجر میساکیه و خب اونجا هست)
اعضا مشغول حرف زدن با منیجراشون بودن و میساکی هم به اونا نگاه میکرد که با صدای جیغ یه نفر به خودش اومد.
سوآ:مییییساااااااکیییییی جونم وای نونا دلم برات تنگ شده بود.....
و محکم به سمت میساکی قدم برداشت و بغلش کرد
میساکی هم که از شوک در اومده بود گفت:وای اونی دلم برات یه ذره شده بود......
اعضا با سروصدای این دو توجهشون به اونا جلب شده بود
ذهن یونگی:
"وای چه دختره خوشگله چقد معصوم و با نمکه کیوت"
جیمین:خب...اهم اهم خانم پارک معرفی نمیکنید؟(به لحن دلخور و قهر)
میساکی:خب منیجر و همینطور بستم سوآ....
جیمین:او پس.که اینطور...بست دیگه؟بعد من اینجا پشمم دختره ی پرو ؟؟؟؟؟؟؟؟(با لحن حسودی بامزه)
اعضا همه به حرکت جیمین خندیدن.......
سوآ:اصن مال خودت دختره پرو(با لحن شوخی)
میساکی:یاااا نامرد آدم فروش....جیمینا تو که میدونی چقد دوست دارم نه؟؟؟؟
منیجر بی تی اس:خب خانم پارک شما به هتلتون میرید و ما هم با اعضا به هتلمون میریم.....بعد از اینکه چند روزی استراحت کردید و ژاپن رو گشتید و کنسرت هارو برگزار کردید کنسرت رو که آهنگ مشترک شما و اعضا توش هست رو برگذار میکنیم.......
میساکی:کدوم اهنگ ما که هنوز ننوشتیم
منیجر:آقای مین نوشتن شما فقط حفظ میکنید
میساکی:اوکی.ممنون:)
همه سوار شدن و به سمت هتل حرکت کردن(جدا ها از بی تی اس جدا شد هتل ها برای اینکه شایعه پخش نشه جدا بود)
"ماشین میساکی"
سوآ:خب خانم خانما بعد از اینکه استراحت کردی باید کل ماجرای جنگل رو برام تعریف کنی...قبول؟
میساکی:باشه قبول.ولی الان خیلی خستم......
دیگه بینشون صحبتی نشد.....
صدای رعد و برق اومد و بارون شدیدی شروع به باریدن کرد
میساکی که عاشق رعد و برق و بارون بود شیشه ماشین رو پایین داد و خم شد به بیرون جوری که دستاش باز بود و صورتش رو به آسمون.....
سوآ چیزی نگفت اون میدونست دوستش چقد عاشق بارونه و از این کارا زیاد میکنه پس حرفی نزد........
رسیدن به هتل(روبروی هتل یه پارک خیلی معروف توی ژاپن هستش)
از ماشین پیاده شدن....سوآ سمت هتل رفت ولی میساکی دنبالش نرفت
سوآ:میدونم چی میخوای ولی بیخیال تو ۵ روزه تو جنگلی الان خسته ای بزار بعدا....
میساکی:نه الان میخوام بارون اولیه که بعد سال ها تو ژاپن دیدم الان ذهنم درگیره آرامش میخوام.....
سوآ که میدونست چقدر دوست لجبازی داره حرفی نزد و وارد هتل شد نگران این نبود که توی پارک کسی میساکی رو بشناسه چون تو این هوا تنها رفیق خل خودش بیرون میرفت
میساکی که لباسش خیلی نازک بود(اسلاید 2)کفش هاش رو هم درآورد و شروع کرد توی اون پارک قدم زدن حدس سوآ درست بود هیچکس داخل پارک نبود که دیوونه بازی های آیدل مشهور رو ببینه...... درسته اون آیدل بود ولی احساس داشت و عادت های عجیب
روی زمین دراز کشید و بارون هر لحظه شدید تر میشد
یه دفعه احساس کرد دیگه خیس نمیشه چشماش رو باز کرد که با یه چتر بالاسرش مواجه شد...........................
پایان پارت《18》
امیدوارم خوشتون اومده باشه:)))))))
۲۰.۳k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.