عشق ناپایدار 💔 ■Part 4■
زنگ در رو زدم که در چند ثانیه بعد باز شد و من وارد عمارت شدم و رفتم داخل ، به محض ورودم مادرشوهرم اومد سمتم
م.ن: واییییییییییی سلامممممم خوش اومدین
دایون: سلام ممنون
م.ن: ای خدای من فسقلی من چطوره؟
دایون: خوبه
م.ن: بیا تو عزیزم
دایون: نه ممنون من باید برم دیرم شده
م.ن: باشه گلم فقط شام دیگه باید بمونین
دایون: چشم به نامجون زنگ میزنم
م.ن: خوبه حالا چی دوست داری درست کنم برات؟
دایون: هر چی خودتون راحت بودین درست کنین
م.ن: باشه عزیزم
دایون: خب مامانی من دیگه برم خوشگلم مامان جونو اذیت نکنیا
گونه نایون رو بوسیدم و دادمش به مادرشوهرم
م.ن: الهی قربونت برم نفس من
دایون: خداحافظ
م.ن: خداحافظ عزیزم
وسایل نایون رو دادم و راه افتادم سمت مدرسه ، وقتی رسیدم رفتم دفتر مدیر و بعد سلام کردن رفتم سر کلاس
دایون: سلام بچها
دانش اموزان: سلاممم
دایون: خب امیدوارم حالتون خوب باشه بریم سراغ درس امروزمون خب امروز قراره باهم ریاضی کار کنیم لطفا کتاب ریاضیدان بزارین رو میز به همراه تکالیفتون تا بررسیشون کنم
همه ی بچها دفتر و کتاباشونو گذاشتن رو میز و من بعد از چک کردن تکالیفشون شروع به تدریس کردم ، زنگ آخر بود و بچها هنر داشتن بعد توضیح نکات لازم نشستم و بچها مشغول شدن همون موقع گوشیمو برداشتم و شماره نامجون رو گرفتم
نامجونم: بله
دایون: سلام
نامجون: سلام کاری داشتی؟
دایون: آره مامانت امشب دعوتمون کرده
نامجون: برای شام دیگه؟
دایون: نامجون عقل خودت چی میگه آخه الان ساعت ۵ بعد از ظهره میخوای ناهار بری بخوری!!!
نامجون: اوه راستی میگی اصلا حواسم نبود اکیه
دایون: لطفا زود بیا اون بنده خداها گناه دارن
نامجون: باشه من دیگه برم کار دارن
دایون: باشه فعلا میبینمت
نامجون: فعلا مواظب باش
دایون: باشه بای
گوشی رو قطع کردم و رفتم بالاسر بچه ها تا مراقبشون باشن
(نامجون)
آه خیلی خستم امروز علاوه بر سکس دیشبم با دایون سه راندم تو شرکت با آرا انجامش دادم دیگه رسما هیچ انرژی برام نمونده هوففف
نامجون: حالا همین امروزم باید کلی کار رو سرم بریزه اَه
سرمو کمی ماساژ دادم و بعدش به ادامه کارم رسیدم
کپی ممنوع ❌
م.ن: واییییییییییی سلامممممم خوش اومدین
دایون: سلام ممنون
م.ن: ای خدای من فسقلی من چطوره؟
دایون: خوبه
م.ن: بیا تو عزیزم
دایون: نه ممنون من باید برم دیرم شده
م.ن: باشه گلم فقط شام دیگه باید بمونین
دایون: چشم به نامجون زنگ میزنم
م.ن: خوبه حالا چی دوست داری درست کنم برات؟
دایون: هر چی خودتون راحت بودین درست کنین
م.ن: باشه عزیزم
دایون: خب مامانی من دیگه برم خوشگلم مامان جونو اذیت نکنیا
گونه نایون رو بوسیدم و دادمش به مادرشوهرم
م.ن: الهی قربونت برم نفس من
دایون: خداحافظ
م.ن: خداحافظ عزیزم
وسایل نایون رو دادم و راه افتادم سمت مدرسه ، وقتی رسیدم رفتم دفتر مدیر و بعد سلام کردن رفتم سر کلاس
دایون: سلام بچها
دانش اموزان: سلاممم
دایون: خب امیدوارم حالتون خوب باشه بریم سراغ درس امروزمون خب امروز قراره باهم ریاضی کار کنیم لطفا کتاب ریاضیدان بزارین رو میز به همراه تکالیفتون تا بررسیشون کنم
همه ی بچها دفتر و کتاباشونو گذاشتن رو میز و من بعد از چک کردن تکالیفشون شروع به تدریس کردم ، زنگ آخر بود و بچها هنر داشتن بعد توضیح نکات لازم نشستم و بچها مشغول شدن همون موقع گوشیمو برداشتم و شماره نامجون رو گرفتم
نامجونم: بله
دایون: سلام
نامجون: سلام کاری داشتی؟
دایون: آره مامانت امشب دعوتمون کرده
نامجون: برای شام دیگه؟
دایون: نامجون عقل خودت چی میگه آخه الان ساعت ۵ بعد از ظهره میخوای ناهار بری بخوری!!!
نامجون: اوه راستی میگی اصلا حواسم نبود اکیه
دایون: لطفا زود بیا اون بنده خداها گناه دارن
نامجون: باشه من دیگه برم کار دارن
دایون: باشه فعلا میبینمت
نامجون: فعلا مواظب باش
دایون: باشه بای
گوشی رو قطع کردم و رفتم بالاسر بچه ها تا مراقبشون باشن
(نامجون)
آه خیلی خستم امروز علاوه بر سکس دیشبم با دایون سه راندم تو شرکت با آرا انجامش دادم دیگه رسما هیچ انرژی برام نمونده هوففف
نامجون: حالا همین امروزم باید کلی کار رو سرم بریزه اَه
سرمو کمی ماساژ دادم و بعدش به ادامه کارم رسیدم
کپی ممنوع ❌
۸۴.۴k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.