The last part گذشته ی لعنتی
اذیتت نکنم
ویو ات: من واقعا هنوز دوستش دارم ولی نمیدونم باید چکار کنم برم یا بمونم فرصت بدم بهش یا نه
همون لحظه تهیونگ یه قدم نزدیک شد
و یه من عقب رفتم
و تهیونگ اومد جلو
ات: نه نه دیگه نزدیک نیا
تهیونگ: خیلی سریع اومد نزدیک
من رفتم عقب ولی دیگه دیوار بود
همون لحظه لباشو روی لبام گذاشت و دستشو روی کمرم برد
من همراهی نکردم
و شروع به گاز گرفتن لبام کرد که همراهی کنم
و منم همراهی کردم و یهو همه اومدن وارد سالن شدن دست زدن اعضا و لونا که داشت گریه میکرد و همه دست زدن
ویو ات
زمان دو هفته بعد
ما داشتیم با کوک لونا به سمت ویلا میرفیتم من تهیونگ برگشتیم پیش هم الان حالم خیلی خوبه همچنین تهیونگ اون هم خوشحاله دست تهیونگ گرفتم به بیرون نگاه میکردم و به تهیونگ لبخند زدم خوشحالم که تهیونگ بهم خیانت نکرده بود
پایان)
ویو ات: من واقعا هنوز دوستش دارم ولی نمیدونم باید چکار کنم برم یا بمونم فرصت بدم بهش یا نه
همون لحظه تهیونگ یه قدم نزدیک شد
و یه من عقب رفتم
و تهیونگ اومد جلو
ات: نه نه دیگه نزدیک نیا
تهیونگ: خیلی سریع اومد نزدیک
من رفتم عقب ولی دیگه دیوار بود
همون لحظه لباشو روی لبام گذاشت و دستشو روی کمرم برد
من همراهی نکردم
و شروع به گاز گرفتن لبام کرد که همراهی کنم
و منم همراهی کردم و یهو همه اومدن وارد سالن شدن دست زدن اعضا و لونا که داشت گریه میکرد و همه دست زدن
ویو ات
زمان دو هفته بعد
ما داشتیم با کوک لونا به سمت ویلا میرفیتم من تهیونگ برگشتیم پیش هم الان حالم خیلی خوبه همچنین تهیونگ اون هم خوشحاله دست تهیونگ گرفتم به بیرون نگاه میکردم و به تهیونگ لبخند زدم خوشحالم که تهیونگ بهم خیانت نکرده بود
پایان)
۷.۲k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.