عشق خونی
#عشق_خونی
پارت ۱۰ ( اخر)
( بچه ها عشق خونی فصل ۲ هم داره)
ویو ا.ت
باید میرفتم پیش نایا تا یکم باهاش صحبت کم از یه طرفم باید برن پیش جین احححححح خدا خسته شدم از این زندگی
رفتم خونه لباسم رو عوض کردم و به سمت عمارت جین و نایا حرکت کردم( جین و نایا سینگلن و پیش هم زندگی میکنن)
رسیدم عمارت پیاده شدم پشتم ماشین کوک رو دیدم که از ماشینش پیاده شد
بهش اهمیت ندادم و رفتم در رو زدم که نایا در رو باز کرد
ا.ت: نایا خوننن
نایا: ا.ت خوبی
ا.ت: خونننننننن
نایا: بیا تو ا....ال...الان میرم خون میارم( نگران)
ا.ت: احححح حالم بده
واقعا حالم بد بود چشمام سیاهی میرفت و تار میدیدم که...
سیاهی مطلق........
ویو کوک
ا.ت هی به نایا میگفت خون خوندن
که یدفعه غش کرد قبل از اینکه بیوفته گرفتمش و بردمش خونه و به نایا گفتم
کوک: نایا ببخشید مزاحم شدیم
نایا: نه این چه حرف...... این این ا،ت ا.تتتتت ا.تتتتت چی شدههههه
کوک: نایا آروم باش حالش خوب میشه من باید برم خونه
نایا: باشه هر وقت خواهرم خوب شد به منم خبر بدین
کوک: حتما بای
نایا: بای
رفتیم خونه ا،ت رو گذاشتم روی تخت که صدایه در اومد رفتم ببینم کیه که یه دختر رو دیدم که داشت هی بهم نزدیک میشد
کوک: هی تو کی هستی
(بچه ها گفته بودم دختر ها رو / میزارم)
/ : ددی من باید اون دیکتو تو خودم حس کنم
کوک: هی برو بیرون( عصبی)
/ نرم چی میشه ؟؟
دختره اومد جلو و لباش رو روی لبام گذاشت منم تعجب کرده بودم و هیچ اکصلعملی نداشتم
که دیدم یه نفر داره با چشمای اشکون نگام میکنه درسته اون....
ادامه دارد...
شرط:
۳لایک
پارت ۱۰ ( اخر)
( بچه ها عشق خونی فصل ۲ هم داره)
ویو ا.ت
باید میرفتم پیش نایا تا یکم باهاش صحبت کم از یه طرفم باید برن پیش جین احححححح خدا خسته شدم از این زندگی
رفتم خونه لباسم رو عوض کردم و به سمت عمارت جین و نایا حرکت کردم( جین و نایا سینگلن و پیش هم زندگی میکنن)
رسیدم عمارت پیاده شدم پشتم ماشین کوک رو دیدم که از ماشینش پیاده شد
بهش اهمیت ندادم و رفتم در رو زدم که نایا در رو باز کرد
ا.ت: نایا خوننن
نایا: ا.ت خوبی
ا.ت: خونننننننن
نایا: بیا تو ا....ال...الان میرم خون میارم( نگران)
ا.ت: احححح حالم بده
واقعا حالم بد بود چشمام سیاهی میرفت و تار میدیدم که...
سیاهی مطلق........
ویو کوک
ا.ت هی به نایا میگفت خون خوندن
که یدفعه غش کرد قبل از اینکه بیوفته گرفتمش و بردمش خونه و به نایا گفتم
کوک: نایا ببخشید مزاحم شدیم
نایا: نه این چه حرف...... این این ا،ت ا.تتتتت ا.تتتتت چی شدههههه
کوک: نایا آروم باش حالش خوب میشه من باید برم خونه
نایا: باشه هر وقت خواهرم خوب شد به منم خبر بدین
کوک: حتما بای
نایا: بای
رفتیم خونه ا،ت رو گذاشتم روی تخت که صدایه در اومد رفتم ببینم کیه که یه دختر رو دیدم که داشت هی بهم نزدیک میشد
کوک: هی تو کی هستی
(بچه ها گفته بودم دختر ها رو / میزارم)
/ : ددی من باید اون دیکتو تو خودم حس کنم
کوک: هی برو بیرون( عصبی)
/ نرم چی میشه ؟؟
دختره اومد جلو و لباش رو روی لبام گذاشت منم تعجب کرده بودم و هیچ اکصلعملی نداشتم
که دیدم یه نفر داره با چشمای اشکون نگام میکنه درسته اون....
ادامه دارد...
شرط:
۳لایک
۴.۳k
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.