پارت ۸
چند ساعت بعد
÷ ات ات پاشو رسیدیم
+ هوم باشه(خوابالو)
خدمتکار: سلام آقا خوش اومدین
& مرسی ات بکهیون ایشون اتاقتونو نشون میدن بعدز مرتب کردن لباساتون بیاین پایین برای شام
÷باشه ممنون ... بیا بریم ات
ویو ات
اون خدمتکاره مارو برد اتاقمون برای اینکه بکهیون خیالش راحت باشه تو یه اتاق میمونیم میدونم این برادر با همه داداشا فرق میکنه بهترین داداشا رفتیم پایین برای شام بعدز شام اومدم تو اتاقم رو تخت ولو شدم از خستگی خوابم برد
فردا صبح
از خواب پاشدم کارای لازمو کردم که برم مدرسه داشتم میرفتم مدرسه که یه ماشینه بوق زد
_ ات سوار شو
+باشع
_ از این به بعد با بادیگارد شخصیت اینورو اونور میری گرفتی(جدی)
+اوکی(کلافه)
منو رسوند مدرسه م
میچا: اتتت جونم(پرید بغل ات)
ات: اروم باش اسلن امروز حوصله ندارم
میچا: چرا
ات: هیچی ولش واستا ببینم چرا نیشت بازه
میچا: هیچی
ات: پس هیچی
میچا : خوب میدونی هانول روم کراشه
ات: هانول اون پسره که روش کراشی
میچا: آره
ات: چه خوششانسی دختر
با میچا رفتیم کلاس بعدز مدرسه داشتم می رفتم خونه که یه ماشین سیاه جلوم واستاد
؟ خانم ات من بادیگاردتونم
+آهان باشه اون وقت از کجا بفهمم
زنگ زد به آقای گیم باهاش صحبت کردم فهمیدم واقعن بادیگاردمه سوار ماشین شدم رسیدیم به عمارت چرا من حس میکنم اون دختره خدمتکاره ازم بدش میاد تو فکر بودم که به یه چیزه بلند خوردم سرمو بلند کردم جیهوپ بود
_ مگه کوری
+ تو این دیوار اینجا واستادی
_ چه پوروی تو چرا آدم نمیشی
+ببخشید میترسم تو تنها بشی
راهمو کشیدم رفتم
÷ات اومدی
+اهوم
ساعتای نزدیک۶ اینا بود میخواستم برم پایین صدای خیلی بلندی اومد انگار چند نفر اینجا هستن رفتم نزدیک میله ها که پایینو ببینم اینجا چرا انقدر شلوغه جشنه
÷ات چرا حاضر نیستی
+چرا مگه چیه
÷امروز تولد جیهوپه
+اووو
÷برو لباس به پوش همینجا منتظرتم
+خوب.. لباس ندارم
÷من برات خریدم تو کمده
+بهترین داداش دنیای باشه من رفتم
÷ ات ات پاشو رسیدیم
+ هوم باشه(خوابالو)
خدمتکار: سلام آقا خوش اومدین
& مرسی ات بکهیون ایشون اتاقتونو نشون میدن بعدز مرتب کردن لباساتون بیاین پایین برای شام
÷باشه ممنون ... بیا بریم ات
ویو ات
اون خدمتکاره مارو برد اتاقمون برای اینکه بکهیون خیالش راحت باشه تو یه اتاق میمونیم میدونم این برادر با همه داداشا فرق میکنه بهترین داداشا رفتیم پایین برای شام بعدز شام اومدم تو اتاقم رو تخت ولو شدم از خستگی خوابم برد
فردا صبح
از خواب پاشدم کارای لازمو کردم که برم مدرسه داشتم میرفتم مدرسه که یه ماشینه بوق زد
_ ات سوار شو
+باشع
_ از این به بعد با بادیگارد شخصیت اینورو اونور میری گرفتی(جدی)
+اوکی(کلافه)
منو رسوند مدرسه م
میچا: اتتت جونم(پرید بغل ات)
ات: اروم باش اسلن امروز حوصله ندارم
میچا: چرا
ات: هیچی ولش واستا ببینم چرا نیشت بازه
میچا: هیچی
ات: پس هیچی
میچا : خوب میدونی هانول روم کراشه
ات: هانول اون پسره که روش کراشی
میچا: آره
ات: چه خوششانسی دختر
با میچا رفتیم کلاس بعدز مدرسه داشتم می رفتم خونه که یه ماشین سیاه جلوم واستاد
؟ خانم ات من بادیگاردتونم
+آهان باشه اون وقت از کجا بفهمم
زنگ زد به آقای گیم باهاش صحبت کردم فهمیدم واقعن بادیگاردمه سوار ماشین شدم رسیدیم به عمارت چرا من حس میکنم اون دختره خدمتکاره ازم بدش میاد تو فکر بودم که به یه چیزه بلند خوردم سرمو بلند کردم جیهوپ بود
_ مگه کوری
+ تو این دیوار اینجا واستادی
_ چه پوروی تو چرا آدم نمیشی
+ببخشید میترسم تو تنها بشی
راهمو کشیدم رفتم
÷ات اومدی
+اهوم
ساعتای نزدیک۶ اینا بود میخواستم برم پایین صدای خیلی بلندی اومد انگار چند نفر اینجا هستن رفتم نزدیک میله ها که پایینو ببینم اینجا چرا انقدر شلوغه جشنه
÷ات چرا حاضر نیستی
+چرا مگه چیه
÷امروز تولد جیهوپه
+اووو
÷برو لباس به پوش همینجا منتظرتم
+خوب.. لباس ندارم
÷من برات خریدم تو کمده
+بهترین داداش دنیای باشه من رفتم
۶.۷k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.