عشقی که بهم دادی
"part 129"
*یه پارت کوشولو*
از بغلم درش آوردم و صورتشو با دستام قاب کردم
_فرشته ی من...گریه نکن عزیزم...من طاقت دیدن اشکاتو ندارم...باعث میشه قلبم بشکنه...تو که اینو نمیخوای؟!
سرشو به چپ و راست تکون داد
رفتارش عین بچه ها شده بود
به هق هق افتاده بود
به لب هاش نگاه کردم
دستمو بردم پشت گردنش و لب هاشو به گرمی بوسیدم
دلم برای طعم لباش...بوی تنش...خنده های شیرینش و عشقی که بهم میداد تنگ شده بود
بعد مدت طولانی ازم جدا شد و بهم نگاه کرد
چشمای خیس و خوشحالش گویای همه چیز بود
محکم بغلم کرد...
*یه پارت کوشولو*
از بغلم درش آوردم و صورتشو با دستام قاب کردم
_فرشته ی من...گریه نکن عزیزم...من طاقت دیدن اشکاتو ندارم...باعث میشه قلبم بشکنه...تو که اینو نمیخوای؟!
سرشو به چپ و راست تکون داد
رفتارش عین بچه ها شده بود
به هق هق افتاده بود
به لب هاش نگاه کردم
دستمو بردم پشت گردنش و لب هاشو به گرمی بوسیدم
دلم برای طعم لباش...بوی تنش...خنده های شیرینش و عشقی که بهم میداد تنگ شده بود
بعد مدت طولانی ازم جدا شد و بهم نگاه کرد
چشمای خیس و خوشحالش گویای همه چیز بود
محکم بغلم کرد...
۳.۰k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.