Part 9
یک ساعت گذشت معلوم بود یونا توی بغلم بیداره سوهو وارد چادر شد یونا محکم تر بغلم کرد و انقدر لباسمو سفت با انگشتاش گرفته بود که داشت دردم میگرفت.انقدر ضربان قلب یونا بالا رفته بود که احساس میکردم داره از استرس سکته میکنه...
سوهو: (اروم) اه یونا بقلشه صبح کارشو تموم میکنم.
اینو که گفت از. چادر رفت بیرون یونا هم یه نفسی کشید
جین: بیداری؟
یونا: نه خوابم.
جین : منو دوس داری که اینجوری قلبت برام میتپید؟
یونا: چی؟ نه دوست ندارم کیگفته هر وقت جونمو برات دادم یعنی دوست دارم...فقط نمیخواستم بدون محافظ بمونم.
یهو لباسمو ول کرد اومد ازم فاصله بگیره که محکم چسبودنمش به خودمو پتو رو کشیدم رومون.
یونا: هوی چیکار میکنی گفتم سناریوس هنوزم چسبیدی بم که.
جین: من امشب میترسم همینجا به عنوان یه عروسک بقلم بخواب.....
صبح
یونا: جین پاشو باید بریم.
جین: پنج دیقه دیگه بخوابم
یهو کوبوند تو گوشم
یونا:(داد) سوکجین مگه نمیگم پاشو
بلند شدم و لباسامونو پوشیدیم
جین: خوب سوهو که بیداره!
یونا: نه چند دیقه قبل رفتم و به عنوان یه عاشق بقلش کردم همون موقع بهش چیزی تزریق کردم بیهوش شد بردمش تو چادرش..
جین: چی(داد) بقلش کردی؟؟؟؟ نیوفتاد روت که هااا!!! نکنه بلندش کردی بردیش تو چادرش؟؟؟
یونا: اییی الان چه وقت غیرتی شدنه توعه چه فرقی داره من ببرمش یا بکشونمش رو زمین؟
جین: فرق دارههه ...چون فقط تو حق داری به من دس بزنی نه پسر دیگه ای فهمیدی ؟ تو از دیروز ماله خودم شدی!(داد)
یونا😓😅
باشع بابا بریم؟!!
نزدیکای بعد از ظهر به مشور رسیدیم.
یونا: من یه خوابگاه سراغ دارم میتونیم بریم یواشکی اونجا..
سوهو: (اروم) اه یونا بقلشه صبح کارشو تموم میکنم.
اینو که گفت از. چادر رفت بیرون یونا هم یه نفسی کشید
جین: بیداری؟
یونا: نه خوابم.
جین : منو دوس داری که اینجوری قلبت برام میتپید؟
یونا: چی؟ نه دوست ندارم کیگفته هر وقت جونمو برات دادم یعنی دوست دارم...فقط نمیخواستم بدون محافظ بمونم.
یهو لباسمو ول کرد اومد ازم فاصله بگیره که محکم چسبودنمش به خودمو پتو رو کشیدم رومون.
یونا: هوی چیکار میکنی گفتم سناریوس هنوزم چسبیدی بم که.
جین: من امشب میترسم همینجا به عنوان یه عروسک بقلم بخواب.....
صبح
یونا: جین پاشو باید بریم.
جین: پنج دیقه دیگه بخوابم
یهو کوبوند تو گوشم
یونا:(داد) سوکجین مگه نمیگم پاشو
بلند شدم و لباسامونو پوشیدیم
جین: خوب سوهو که بیداره!
یونا: نه چند دیقه قبل رفتم و به عنوان یه عاشق بقلش کردم همون موقع بهش چیزی تزریق کردم بیهوش شد بردمش تو چادرش..
جین: چی(داد) بقلش کردی؟؟؟؟ نیوفتاد روت که هااا!!! نکنه بلندش کردی بردیش تو چادرش؟؟؟
یونا: اییی الان چه وقت غیرتی شدنه توعه چه فرقی داره من ببرمش یا بکشونمش رو زمین؟
جین: فرق دارههه ...چون فقط تو حق داری به من دس بزنی نه پسر دیگه ای فهمیدی ؟ تو از دیروز ماله خودم شدی!(داد)
یونا😓😅
باشع بابا بریم؟!!
نزدیکای بعد از ظهر به مشور رسیدیم.
یونا: من یه خوابگاه سراغ دارم میتونیم بریم یواشکی اونجا..
۳.۶k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.