پارت۳
ویو یونگی
وقتی جواب دادم با ترس شروع به حرف زدن کرد
-چی میخوای(سرد)
بادیگارد:ار..باب....راس..تش...خا.نم....فر..ار..کر.دن
وقتی حرفش و شنیدم خون جلوی چشمام و گرفت این ۶ باره که داره فرار میکنه با داد به راننده گفتم که به سمت خونه برو وقتی رسیدم وارد خونه شدم که دیدم بادیگارا جلوی در اتاق سومی ایستادن و منتظر منم
+سومی کجاست(سرد.داد)
بادیگارد:ار..با..ب.
-مگه شما جلوی در نگهبانی نمیدید چجوری فرار کرد بهتون گفته بودم مراقبش باشید
بادیگارد:ار..با..ب..ما
ــ سهون(داد)
بعد از ۱دقیقه سهون به سمتم اومد که
-تمام بادیگاردا رو ببر شکنجه بده بعدشم بکششون
سهون:چشم ارباب
بعد از اینکه سهون همه ی بادیگاردا رو برد به سمت ماشینم رفتم و به سمت پایگاه رفتم که ببینم سومی کجا فرار کرده بعد از اینکه به پایگاه رسیدم واردش شدم که همه ی بچه های آنجا به سمت من برگشتن وقتی منو دیدن از جاشون بلند شدن و به سمتم خم شدن به سمت اتاق نامجون رفتم نامجون هکر گروه مافیایی منه وارد اتاقش شدم که به سمت برگشت
نامجون:چیزی شده
-سومی باز فرار کرده میتونی بفهمی کجا رفته
نامجون :همراه خودش تلفن داره
-نه تلفنش و ازش گرفتم
نامجون:بزار دوربین ها رو ببینم میتونم پیداش کنم یانه
-باشه زود باش
بعد از اینکه نامجون دوربینا رو چک کرد
-خب
نامجون:خب از پنجره پایین پریده و از در پشتی فرار کرده ولی چون بیرون از عمارت دوربین نداریم نمیتونم ببینم کجاست
-یعنی چی
نامجون:یعنی اینکه نمیتونم پیداش کنم
-نمیتونی نامجون خودت میدونی تموم زندگیم سومیِ نمیتونم بیخیالش بشم
نامجون: با اینکه میدونی ازت متنفره بازم دوسش داری
-اره من حتی اگه هزار بارم فرار کنه بازم دوسش دارم
نامجون:باشه سعی میکنم پیداش کنم
-ممنونم
نامجون:نظری نداری که کجا میتونه رفته باشه
-نه من هیچ کدوم از دوستاش و نمیشناسم
نامجون:خانوادش چی
-فکر نکنم برو اونجا آخه اون موقع خوده خونوادش برش میگردونن پیشم
نامجون:باشه پس بزار دوربینهای اطراف عمارت و ببینم
نامجون شروع به کار کرد منم کنارش نشسته بودم که گفت....
ادامه دارد
وقتی جواب دادم با ترس شروع به حرف زدن کرد
-چی میخوای(سرد)
بادیگارد:ار..باب....راس..تش...خا.نم....فر..ار..کر.دن
وقتی حرفش و شنیدم خون جلوی چشمام و گرفت این ۶ باره که داره فرار میکنه با داد به راننده گفتم که به سمت خونه برو وقتی رسیدم وارد خونه شدم که دیدم بادیگارا جلوی در اتاق سومی ایستادن و منتظر منم
+سومی کجاست(سرد.داد)
بادیگارد:ار..با..ب.
-مگه شما جلوی در نگهبانی نمیدید چجوری فرار کرد بهتون گفته بودم مراقبش باشید
بادیگارد:ار..با..ب..ما
ــ سهون(داد)
بعد از ۱دقیقه سهون به سمتم اومد که
-تمام بادیگاردا رو ببر شکنجه بده بعدشم بکششون
سهون:چشم ارباب
بعد از اینکه سهون همه ی بادیگاردا رو برد به سمت ماشینم رفتم و به سمت پایگاه رفتم که ببینم سومی کجا فرار کرده بعد از اینکه به پایگاه رسیدم واردش شدم که همه ی بچه های آنجا به سمت من برگشتن وقتی منو دیدن از جاشون بلند شدن و به سمتم خم شدن به سمت اتاق نامجون رفتم نامجون هکر گروه مافیایی منه وارد اتاقش شدم که به سمت برگشت
نامجون:چیزی شده
-سومی باز فرار کرده میتونی بفهمی کجا رفته
نامجون :همراه خودش تلفن داره
-نه تلفنش و ازش گرفتم
نامجون:بزار دوربین ها رو ببینم میتونم پیداش کنم یانه
-باشه زود باش
بعد از اینکه نامجون دوربینا رو چک کرد
-خب
نامجون:خب از پنجره پایین پریده و از در پشتی فرار کرده ولی چون بیرون از عمارت دوربین نداریم نمیتونم ببینم کجاست
-یعنی چی
نامجون:یعنی اینکه نمیتونم پیداش کنم
-نمیتونی نامجون خودت میدونی تموم زندگیم سومیِ نمیتونم بیخیالش بشم
نامجون: با اینکه میدونی ازت متنفره بازم دوسش داری
-اره من حتی اگه هزار بارم فرار کنه بازم دوسش دارم
نامجون:باشه سعی میکنم پیداش کنم
-ممنونم
نامجون:نظری نداری که کجا میتونه رفته باشه
-نه من هیچ کدوم از دوستاش و نمیشناسم
نامجون:خانوادش چی
-فکر نکنم برو اونجا آخه اون موقع خوده خونوادش برش میگردونن پیشم
نامجون:باشه پس بزار دوربینهای اطراف عمارت و ببینم
نامجون شروع به کار کرد منم کنارش نشسته بودم که گفت....
ادامه دارد
۳.۲k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.