پارت هفت
"داشتم به زیبایی اون مرد فکر میکردم چطور میتونه اینقدر بی نقص باشه همه چیش برام قشنگ بود حرف زدنش خندیدنش خال روی گونش .........و از همه مهم تر چشماش.....چشماش دریچه روحشن...... یعنی اون هم از من خوشش میاد؟........چرا باید از دختری که به خاطر هر.زه گی مامانش باباش طلاق گرفته .......... رو دوست داشته باشه؟........از جام بلند شدم و چهره ی اون پسرو خیلی دقیق کشیدم.........دفترمو بستمو گذاشتم داخل کوله یه کِرمی رنگم.......... با اشتیاق و ذوق داشتم توی ذهنم فردا رو مرور میکردم که خوابم برد........."
ساعت: ⁵ عصر
موقعیت:کافه
"وارد کافه شدم ....چهرهی زیباشو دیدم که انگار به خاطر خسته بودن کلافه بود .....رفتم جلو و سلام کردم......."
+انیو(خم شد
:انیو خوبی کوچولو؟
"کوچولو؟ به من گفت کوچولو؟ بار اولیه با این اسم صدا میشم"
+مرسی خوبم (رفت توی اتاق رئیس کافه
.......
"تقه ای به در زدم و وارد شدم "
+انیو
........
ساعت: ⁵ عصر
موقعیت:کافه
"وارد کافه شدم ....چهرهی زیباشو دیدم که انگار به خاطر خسته بودن کلافه بود .....رفتم جلو و سلام کردم......."
+انیو(خم شد
:انیو خوبی کوچولو؟
"کوچولو؟ به من گفت کوچولو؟ بار اولیه با این اسم صدا میشم"
+مرسی خوبم (رفت توی اتاق رئیس کافه
.......
"تقه ای به در زدم و وارد شدم "
+انیو
........
۲.۳k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.