رمان : گم شده
رمان : گمشده
☆☆☆☆☆☆☆
(مکالمه ی تلفنی تهیونگ و کوک)
کوک: معلوم نیست کجاست تهیونگ
تهیونگ: نگران نباش پیداش میکنیم
کوک : تهیونگ قسم میخورم اگه اتفاقی براش بیوفته خودمو میکشم
تهیونگ: نه نه ، جونگ کوک این حرف رو نزن ات رو پیدا میکنیم
کوک : تقصیر منه....تهیونگ....همش تقصیر منه....
(پرش به ۴ ساعت پیش)
ات: جونگ کوک تو اصلا نمیزاری من هیج کاری کنم ، همیشه برای من تصمیم میگیری ، میگی که چی بپوش چی نپوش ، کجا برو ، کجا نرو ، جونگ کوک یکمی منو راحت بزار
کوک : اینکه لباس های باز بپوشی با دوستایی که من اصلا نمیشناسمشون بری بیرون راحته برات؟
ات: دوستایی که نمیشناسیشون؟ فقط چند نفرن که....
کوک : آره پنج نفرن که ۳ نفرشون پسرن که تو هم با لباس های باز میری پیششون
ات: نمیدونم که من چیکار کردم که مجازاتم اینه که من با تو باشم
کوک : خوب با من نباش ، مگه مجبوری؟
ات : اوکی پس من میرم
-ات کیفش رو برداشت و از خونه رفت بیرون ، جونگ کوک روی زانو هاش افتاد و بغض گلوش رو گرفت و حرفی که ات زد توی سرش تکرار میشد
کوک : لعنت به خودم چرا با اون دختر آشنا شدم؟
-ات توی خیابون ها راه میرفت که سرش رو برگردوند و نوری تمام چشم هاش رو گرفت
(پرش به زمان حال)
تهیونگ : نه کوک تقصیر تو نیست
کوک : تهیونگ من میرم پیداش میکنم تمام سئول رو برای پیدا کردن ات میگردم
( پایان تماس)
-گوشی جونگ کوک دوباره زنگ میخوره ولی ناشناسه
کوک: بله؟
زن : اگه میخوای ات رو دوباره ببینی بیا به آدرسی که برات میفرستم
کوک : اومدم.....
(۱۵ مین بعد)
کوک: ات؟ اتتتتتت؟
زن: خوب خوب ، آقای جئون
کوک: جنا؟.....(جنا دوست دختر قبلی جونگ کوکه)
جنا : افرین ، افرین
کوک : ات کجاست؟
جنا : توی اون اتاق....ولی....
کوک: ولی چی؟
جنا : برای لینکه ببریش یک چیزی ازت میخوام
کوک : چی؟
جنا: جونت رو
کوک : چی؟
جنا : وا ، جونگ کوک؟ بخاطر عشقت حاضر نیستی خودت رو فدا کنی؟
کوک : باشه ، قبوله
جنا : افرین پسر خوب
کوک: فقط بزار ات رو ببینم
جنا : باشه
-کوک رفت پیش ات
کوک: ات؟
ات: جونگ کوک؟
کوک : من واقعا متاسفم ات....متاسفم
ات : تقصیر تو نیست جونگ کوک ، من زیاده روی کردم
جنا: خوب جونگ کوک وقتت تمومه
ات: وقت برای چی؟
کوک : من....دوستت دارم ات....
-جنا اسلحه ای به جونگ کوک گرفت و چیزی که در اخر شنیده شد صدای شلیک بود بغض ات ترکید و به سمت جونگ کوک حرکت کرد ، ات اون موقع شاهد مرگ پسری بود که از تمام جونش بیشتر دوستش داشت بدن مرده ی نامزدش رو توی بغل گرفت و دستی روی لبای نامزدش کشید و بوسه ای زد و در آخر فریاد ات که اسم جونگ کوک رو به زبان آورده بود شنیده میشد......
☆☆☆☆☆☆☆
پایان
چطور بود؟
☆☆☆☆☆☆☆
(مکالمه ی تلفنی تهیونگ و کوک)
کوک: معلوم نیست کجاست تهیونگ
تهیونگ: نگران نباش پیداش میکنیم
کوک : تهیونگ قسم میخورم اگه اتفاقی براش بیوفته خودمو میکشم
تهیونگ: نه نه ، جونگ کوک این حرف رو نزن ات رو پیدا میکنیم
کوک : تقصیر منه....تهیونگ....همش تقصیر منه....
(پرش به ۴ ساعت پیش)
ات: جونگ کوک تو اصلا نمیزاری من هیج کاری کنم ، همیشه برای من تصمیم میگیری ، میگی که چی بپوش چی نپوش ، کجا برو ، کجا نرو ، جونگ کوک یکمی منو راحت بزار
کوک : اینکه لباس های باز بپوشی با دوستایی که من اصلا نمیشناسمشون بری بیرون راحته برات؟
ات: دوستایی که نمیشناسیشون؟ فقط چند نفرن که....
کوک : آره پنج نفرن که ۳ نفرشون پسرن که تو هم با لباس های باز میری پیششون
ات: نمیدونم که من چیکار کردم که مجازاتم اینه که من با تو باشم
کوک : خوب با من نباش ، مگه مجبوری؟
ات : اوکی پس من میرم
-ات کیفش رو برداشت و از خونه رفت بیرون ، جونگ کوک روی زانو هاش افتاد و بغض گلوش رو گرفت و حرفی که ات زد توی سرش تکرار میشد
کوک : لعنت به خودم چرا با اون دختر آشنا شدم؟
-ات توی خیابون ها راه میرفت که سرش رو برگردوند و نوری تمام چشم هاش رو گرفت
(پرش به زمان حال)
تهیونگ : نه کوک تقصیر تو نیست
کوک : تهیونگ من میرم پیداش میکنم تمام سئول رو برای پیدا کردن ات میگردم
( پایان تماس)
-گوشی جونگ کوک دوباره زنگ میخوره ولی ناشناسه
کوک: بله؟
زن : اگه میخوای ات رو دوباره ببینی بیا به آدرسی که برات میفرستم
کوک : اومدم.....
(۱۵ مین بعد)
کوک: ات؟ اتتتتتت؟
زن: خوب خوب ، آقای جئون
کوک: جنا؟.....(جنا دوست دختر قبلی جونگ کوکه)
جنا : افرین ، افرین
کوک : ات کجاست؟
جنا : توی اون اتاق....ولی....
کوک: ولی چی؟
جنا : برای لینکه ببریش یک چیزی ازت میخوام
کوک : چی؟
جنا: جونت رو
کوک : چی؟
جنا : وا ، جونگ کوک؟ بخاطر عشقت حاضر نیستی خودت رو فدا کنی؟
کوک : باشه ، قبوله
جنا : افرین پسر خوب
کوک: فقط بزار ات رو ببینم
جنا : باشه
-کوک رفت پیش ات
کوک: ات؟
ات: جونگ کوک؟
کوک : من واقعا متاسفم ات....متاسفم
ات : تقصیر تو نیست جونگ کوک ، من زیاده روی کردم
جنا: خوب جونگ کوک وقتت تمومه
ات: وقت برای چی؟
کوک : من....دوستت دارم ات....
-جنا اسلحه ای به جونگ کوک گرفت و چیزی که در اخر شنیده شد صدای شلیک بود بغض ات ترکید و به سمت جونگ کوک حرکت کرد ، ات اون موقع شاهد مرگ پسری بود که از تمام جونش بیشتر دوستش داشت بدن مرده ی نامزدش رو توی بغل گرفت و دستی روی لبای نامزدش کشید و بوسه ای زد و در آخر فریاد ات که اسم جونگ کوک رو به زبان آورده بود شنیده میشد......
☆☆☆☆☆☆☆
پایان
چطور بود؟
۱.۲k
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.