PART ①②
PART_①②
یونجا: لطف داری بابا
جیمین: راستی شکمت یکم اومده جلو
یونجا: یاااااا بابا تازه ۱ ماهه
جیمین: باشه بیا بریم دیر میشه
یونجا و جیمین سوار ماشین شدن و شروع کردن به صحبت کردن
یونجا: بابا قراره از ا.ت خاستگاری کنی و همونجا هم تو جشن من عروسی کنی
جیمین: حالا شاید اینجوری بشه
یونجا: بابا تورو خدا اینجور باشه
جیمین: واقعا میخوای بشه؟
یونجا: اوم
بعد از چند مین رسیدن..
جیمین دست دخترش رو گرفت و پیاده شد و وارد شدن و اون طرف فرش قرمز ایستادن
جیمین ویو
بعد از چند دقیقه جونگ سو به همراه پدرش اومدن و هردو به سمت ما اومدن من دست یونجا رو توی دست جونگ سو گذاشتم و هر دو به سمت جایگاه رفتن تا عاقد بیاد بعد از چند مین ا.ت اومد و وقت خاستگاری از اون بود
ا.ت ویو
راننده اومد دنبالم و من رو رسوند به سمت باغ عروسی وقتی وارد شدم با صدای جیمین ایستادم جیمین اومد نزدیکم و دستمو گرفت و جلو برد و گفت به من نگاه کن که یهو جلوم زانو زد
جیمین: ای فرشته ی زیبا خانم دکتر من ایا مایلید با من ازدواج کنید؟
ا.ت: ب.. بله(با تعجب و بغظ خوشحالی)
جیمین بلند شد و انگشتر رو دست ا.ت کرد و مهمان ها براشون دست زدن همون موقع عاقد اومد و اول اومد پیش من و در گوشم گفت میخوام حالا که دخترت داره عروسی میکنه تو هم کنی
جیمین: معلومه چرا که نه
جیمین دست ا.ت رو گرفت و رفتن به سمت جایگاه پیش یونجا و جونگ سو
عاقد شروع به گفتن خطبه کرد
خانم پارک یونجا ایا مایلید با اقای جونگ سو ازدواج کنید
یونجا:...........
یونجا: لطف داری بابا
جیمین: راستی شکمت یکم اومده جلو
یونجا: یاااااا بابا تازه ۱ ماهه
جیمین: باشه بیا بریم دیر میشه
یونجا و جیمین سوار ماشین شدن و شروع کردن به صحبت کردن
یونجا: بابا قراره از ا.ت خاستگاری کنی و همونجا هم تو جشن من عروسی کنی
جیمین: حالا شاید اینجوری بشه
یونجا: بابا تورو خدا اینجور باشه
جیمین: واقعا میخوای بشه؟
یونجا: اوم
بعد از چند مین رسیدن..
جیمین دست دخترش رو گرفت و پیاده شد و وارد شدن و اون طرف فرش قرمز ایستادن
جیمین ویو
بعد از چند دقیقه جونگ سو به همراه پدرش اومدن و هردو به سمت ما اومدن من دست یونجا رو توی دست جونگ سو گذاشتم و هر دو به سمت جایگاه رفتن تا عاقد بیاد بعد از چند مین ا.ت اومد و وقت خاستگاری از اون بود
ا.ت ویو
راننده اومد دنبالم و من رو رسوند به سمت باغ عروسی وقتی وارد شدم با صدای جیمین ایستادم جیمین اومد نزدیکم و دستمو گرفت و جلو برد و گفت به من نگاه کن که یهو جلوم زانو زد
جیمین: ای فرشته ی زیبا خانم دکتر من ایا مایلید با من ازدواج کنید؟
ا.ت: ب.. بله(با تعجب و بغظ خوشحالی)
جیمین بلند شد و انگشتر رو دست ا.ت کرد و مهمان ها براشون دست زدن همون موقع عاقد اومد و اول اومد پیش من و در گوشم گفت میخوام حالا که دخترت داره عروسی میکنه تو هم کنی
جیمین: معلومه چرا که نه
جیمین دست ا.ت رو گرفت و رفتن به سمت جایگاه پیش یونجا و جونگ سو
عاقد شروع به گفتن خطبه کرد
خانم پارک یونجا ایا مایلید با اقای جونگ سو ازدواج کنید
یونجا:...........
۱۱.۰k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.