دزیره ویکوک
_ حداقل یه ذره تلویزیون تماشا کنین تا قبول کنم افسرده
نیستین.
تهیونگ سرفه ی کوتاهی کرد و بلند شد خاکستر سیگار رو
توی کاسه ی روی میز ریخت و رو به جونگکوک کرد:
_ باشه، بیا بشین ببینم چی میخوای ببینی.
جونگکوک لبخندی زد و کنارش نشست تلوزیون رو روشن کرد
و شبکه ها رو عوض کرد و روی یکی از شبکه ها ایستاد با
دیدن فیلم آشنایی لبخندی روی لبش نشست:
_ وای من این فیلم و دیدم... سه سال پیش اومده یادمه
سویون برام نوار ویدیوییش و آورد.
تهیونگ با ابروی باال رفته زیرنویس اسم فیلم رو خوند:
_ چیلسو و مانسو.
_ اوهوم، این فیلم و پارک گوانگ سو کارگردانی کرده، پارک
جونگ هون هم توش بازی کرد و خیلی معروف شد.
ندیدینش؟
لبخندی زد و به صفحه ی تلویزیون خیره شد، خاطراتش باز
هم از جلوی چشمهاش گذشت:
_ سه سال پیش که اکران شد با سویون رفتیم سینما، تو توی
فرانسه بودی اما... کره توی چند سال پیش توی دیکتاتوری
چون دو هاون غرق شده بود.
_ سویون میگفت... بعد از این فیلم سیاست راهش به سینمای
کره باز شده، درسته؟
سرش رو به تایید تکون داد و صدای تلویزیون رو بیشتر کرد:
_ این فیلم برای جوونا فیلم خوبیه، توش به خوبی ترس،
پارانویا و آشفتگی این نسل و نشون داده.
_ واو شما خیلی بلدین انتظارش و نداشتم.
تهیونگ با شنیدن این حرف با ابروهای باال رفته به سمتش
برگشت:
_ یعنی چی که انتظار نداشتی، نکنه فکر کردی من احمقم؟
جونگکوک با دست به پیشونی خودش کوبید و نالید:
_ نهههه، چرا شما همه چی رو به خودتون میگرین؟
_همینه که هست جوجه ی فسقلی.
دست به سینه به مبل تکیه داد و زمزمه کرد:
_ اصال به خاطر کهولت سنه.
_ بازم که گفتی من پیرم.
با پرویی به سمتش برگشت و مستقیم توی چشم هاش زل زد:
_ دقیقا، مثل یه پیرمرد غر میزنین
تهیونگ که کم کم حرصش در میومد، محکم هلش داد و
گفت:
_ بچه من هنوز چهل سالمم نشده.
جونگکوک که سمت دیگه ی مبل افتاده بود دوباره نشست،
خندید و با ذوق لپهاش رو به داخل دهانش کشید.
تهیونگ خواست حرفی بزنه که با دیدن لبخند بانمک
جونگکوک حرفش رو خورد، لبخندش باعث شده بود چال
بانمکی روی لپش بیوفته که فقط با به داخل کشیدن لپهاش
دیده میشد.
_ چی شد، کم آوردین؟
حواسش رو دوباره جمع کرد و اخم مصنوعی ای روی صورتش
نشوند:
_ ساکت شو، پسره ی گستاخ، میخوای فیلمت و ببینی یا
خاموشش کنم؟
جونگکوک باز هم خندید اینبار با پرویی پاهاش رو باال آورد و
روی مبل دراز کشید، سرش رو روی پای تهیونگ گذاشت و به
تلویزیون خیره شد:
_ االن بهتره میتونیم فیلم و ببینیم.
_ اگه خسته ای بخواب.
_ اگه روی پاتون خوابم برد، بیدارم کنین.
تهیونگ عینک جونگکوک رو از روی چشمش برداشت و روی
میز گذاشت:
_ چشمات و ببند دزیره.
نیستین.
تهیونگ سرفه ی کوتاهی کرد و بلند شد خاکستر سیگار رو
توی کاسه ی روی میز ریخت و رو به جونگکوک کرد:
_ باشه، بیا بشین ببینم چی میخوای ببینی.
جونگکوک لبخندی زد و کنارش نشست تلوزیون رو روشن کرد
و شبکه ها رو عوض کرد و روی یکی از شبکه ها ایستاد با
دیدن فیلم آشنایی لبخندی روی لبش نشست:
_ وای من این فیلم و دیدم... سه سال پیش اومده یادمه
سویون برام نوار ویدیوییش و آورد.
تهیونگ با ابروی باال رفته زیرنویس اسم فیلم رو خوند:
_ چیلسو و مانسو.
_ اوهوم، این فیلم و پارک گوانگ سو کارگردانی کرده، پارک
جونگ هون هم توش بازی کرد و خیلی معروف شد.
ندیدینش؟
لبخندی زد و به صفحه ی تلویزیون خیره شد، خاطراتش باز
هم از جلوی چشمهاش گذشت:
_ سه سال پیش که اکران شد با سویون رفتیم سینما، تو توی
فرانسه بودی اما... کره توی چند سال پیش توی دیکتاتوری
چون دو هاون غرق شده بود.
_ سویون میگفت... بعد از این فیلم سیاست راهش به سینمای
کره باز شده، درسته؟
سرش رو به تایید تکون داد و صدای تلویزیون رو بیشتر کرد:
_ این فیلم برای جوونا فیلم خوبیه، توش به خوبی ترس،
پارانویا و آشفتگی این نسل و نشون داده.
_ واو شما خیلی بلدین انتظارش و نداشتم.
تهیونگ با شنیدن این حرف با ابروهای باال رفته به سمتش
برگشت:
_ یعنی چی که انتظار نداشتی، نکنه فکر کردی من احمقم؟
جونگکوک با دست به پیشونی خودش کوبید و نالید:
_ نهههه، چرا شما همه چی رو به خودتون میگرین؟
_همینه که هست جوجه ی فسقلی.
دست به سینه به مبل تکیه داد و زمزمه کرد:
_ اصال به خاطر کهولت سنه.
_ بازم که گفتی من پیرم.
با پرویی به سمتش برگشت و مستقیم توی چشم هاش زل زد:
_ دقیقا، مثل یه پیرمرد غر میزنین
تهیونگ که کم کم حرصش در میومد، محکم هلش داد و
گفت:
_ بچه من هنوز چهل سالمم نشده.
جونگکوک که سمت دیگه ی مبل افتاده بود دوباره نشست،
خندید و با ذوق لپهاش رو به داخل دهانش کشید.
تهیونگ خواست حرفی بزنه که با دیدن لبخند بانمک
جونگکوک حرفش رو خورد، لبخندش باعث شده بود چال
بانمکی روی لپش بیوفته که فقط با به داخل کشیدن لپهاش
دیده میشد.
_ چی شد، کم آوردین؟
حواسش رو دوباره جمع کرد و اخم مصنوعی ای روی صورتش
نشوند:
_ ساکت شو، پسره ی گستاخ، میخوای فیلمت و ببینی یا
خاموشش کنم؟
جونگکوک باز هم خندید اینبار با پرویی پاهاش رو باال آورد و
روی مبل دراز کشید، سرش رو روی پای تهیونگ گذاشت و به
تلویزیون خیره شد:
_ االن بهتره میتونیم فیلم و ببینیم.
_ اگه خسته ای بخواب.
_ اگه روی پاتون خوابم برد، بیدارم کنین.
تهیونگ عینک جونگکوک رو از روی چشمش برداشت و روی
میز گذاشت:
_ چشمات و ببند دزیره.
۶.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.